یزید زمامداری تربیتناشده
آن چه در این مجموعه فراهم آمده است، صرفاً گزارشی از آن چه رخ داده نیست، بلکه در حد توانایی کوشش شده است تا آشکار شود آنچه رخ داد، چرا رخ داد و پیامد آن چه بود؟
دکتر سیدجعفر شهیدی (1297 - 1386) پژوهشگر برجسته زبان و ادبیات فارسی، فقه و تاریخ اسلام، از شاگردان برجستهٔ استاد دهخدا و علامه فروزانفر بود. سابقه تحقیقات علمی و فعالیت های پژوهشی استاد که از سال 1327 و با همکاری مرحوم علامه دهخدا، آغاز شد تا پایان عمر همراه او بود. حاصل عمر پربرکت استاد، علاوه بر تعلیم و تربیت دانشجویان فراوان، تالیف، شرح و تصحیح بیش از بیست عنوان کتاب و یکصد و بیست مقاله است. وی در سال 1385 هجری خورشیدی به خاطر نگارش کتاب تاریخ تحلیلی اسلام برندهٔ جایزه کتاب سال ایران شد.
کتاب تاریخ تحلیلی اسلام مدخل مختصر و مفیدی برای آشنایی با تاریخ صدر اسلام (پیش از بعثت تا پایان حکومت امویان) است. مولف به نحو واقعگرایانه و به دور از هرگونه عصبیت، تحلیل قابل قبولی از شرایط جغرافیایی، اجتماعی و فرهنگی پیش از بعثت پیامبر و اقدامات و وجوهِ مختلف زندگی پیامبر - از وحی تا کارهای روزمره - ارائه میکند. استاد شهیدی در این کتاب به چرخشهای تاریخی مانند ماجرای سقیفه، خلافت راشدین، حکومت امویان و مساله خوارج توجه ویژهای دارد.
هرچند شیوه نگارش کتاب، سیرهنویسی نیست، اما از رهگذر بررسی تاریخ سرزمین اسلامی اشارهای به زندگی ائمه اطهار علیمالسلام شده است.
در این نوشتار، به مناسبت دهه اول محرم قسمتی از کتاب که مرتبط با این ایام است را با شما به اشتراک میگذاریم.
"هنگامی که معاویه مُرد، یزید در حُوّارین (قلعهای در نواحی حِمص شام)، به سر میبرد. ضحّاک بن قیس که کارها را در دست داشت، او را از مرگ پدرش آگاه کرد. یزید به دمشق آمد و به مسجد رفت و بر منبر شد. ضمن سخنانی کوتاه و رسا معاویه را ستود و برای او از خدا آمرزش خواست.
مهمترین کاری که یزید پس از تصدّی خلافت باید میکرد این بود که خاطر خود را از جانب مخالفانی که بیعت او را نپذیرفته بودند و در دیدهٔ مردم ارزش داشتند، آسوده کند. در این هنگام سه تن از بزرگزادگان قریش در چنین حالی به سر میبردند: عبدالله پسر عمر، عبدالله پسر زبیر و حسین بن علی (ع). عبدالله بن عمر مرد جنبش نبود؛ پسر زبیر دلیری و تدبیر داشت و سودای خلافت را در سر میپخت، امّا چه از جهت خانوادگی و چه از نظر روش اجتماعی نمیتوانست طرفداران فراوانی داشته باشد. تنها کسی که یزید از او میترسید حسین بن علی (ع) بود که در مدینه میزیست. حسین (ع) پسر دختر پیغمبر، فرزند علی بن ابی طالب (ع)، مهتر هاشمیان، آراسته به علم و تقوا و در دیده مردم پُرارج بود. یزید میدانست عراقیان شخصیتی چنین برجسته را رها نخواهند کرد و سرانجام گرد او را خواهند گرفت. بدین سبب به عامل مدینه، ولید بن عُتبه، نوشت که حسین را رها نکند تا از وی بیعت بگیرد و اگر بیعت او را نپذیرد، سرش را به شام بفرستد. والی مدینه از مشاور خود، مروان بن حَکَم، پرسید: تکلیف چیست؟ مروان گفت: پیش از آنکه مردم از مرگ معاویه آگاه شوند باید پسر زبیر و حسین بن علی را بخواهی و از آنان بیعت بگیری و اگر نپذیرفتند آنان را بکشی! اما از جانب عبدالله فرزند عمر نگران مباش.
ولید عبدالله بن زبیر و حسین بن علی (ع) را طلبید. پسر زبیر پنهان شد و شبانه از بیراهه رهسپار مکه گردید.
حسین بن علی (ع) نزد والی رفت و نخست از حال معاویه جویا شد. والی بدو گفت: معاویه مرده است. او چون تکلیف بیعت را شنید، گفت: چنین کاری در نهان شایسته نیست. مردم را در مسجد بخوان تا ببینیم چه باید کرد. در آن مجلس مروان به ولید گفت: مگذار حسین بیعت نکرده از اینجا برود و اگر بیعت نکند او را بکش. حسین بن علی (ع) بر آشفت و گفت: نه تو و نه او نمیتوانید مرا بکشید. سپس به حاکم گفت: یزید مردی شرابخواره و فاسق است و شایستگی زمامداری مسلمانان را ندارد. چون حسین از نزد آنان بیرون رفت، مروان ولید را سرزنش کرد و گفت: او را نکشتی، اکنون آماده شورشی بزرگ باش!
- این چه تکلیفی است که به من میکنی؟ چگونه ممکن است پسر دختر پیغمبر را بکشم؟
- کسی که توانایی چنین کارهایی را ندارد، بهتر است از حکومت چشم بپوشد و به عبادت بپردازد.
حسین بن علی (ع) چون از آن مجلس بیرون رفت تدارک سفر مکه را دید. اما مانند پسر زبیر پنهانی نرفت، بلکه در پیش چشم مردم و از راه معمولی عازم سفر شد. با رسیدن حسین (ع) و پسر زبیر به مکه این شهر پایگاهی علیه یزید شد.
زمامداری یزید فصل تازهای در تاریخ سیاسی اسلام گشود. یزید جوانی بود که نه تنها از تربیت دینی بهرهای نداشت، بلکه تربیت ناشده بود. چنانکه نوشتهاند، معاویه روزی نزد مادر یزید، میسون، که از قبیلهٔ کلب بود، رفت و شنید که او زندگانی شهری را نکوهش میکند و میگوید: اگر عبایی بپوشم و در زیر سیاهچادر به سر برم بهتر است تا در شهر بمانم و لباسهای حریر بر تن داشته باشم. معاویه از سخن او رنجید و او و فرزندش را به قبیله نزد کسانش فرستاد. بدین جهت، یزید تربیت بیابانی یافت. بهرهای را که از این تربیت گرفت، گشادهزبانی و شعر نیک گفتن و شکار بود. پس از آنکه جانشین معاویه شد، مشاورانی که گرد او را گرفتند، در کار دین و تقوا و شناختن مردم بهتر از او نبودند. یزید حتی ظاهر اسلام را نیز رعایت نمی کرد و از شرابخوارگی و قِمار پیش روی مردم باکی نداشت. گروهی از مسلمانان پارسا که دوران خلافت علی (ع) و خلفای پیش از او را دیده بودند و بدعتهای دورهٔ معاویه را پیش چشم داشتند و میدیدند یزید دنبالهرو معاویه و حتی در خوار شمردن آیین دین گستاختر از اوست حکومت وی را بر خود هموار نمیکردند."
تاریخ تحلیلی اسلام، سیدجعفر شهیدی، ص ۱۷۹-۱۸۱