- ب ب +

درباره‌ی پارسی سره‌ و سره‌سازی زبان

پارسی سَره یا فارسی سره گونه‌ای از زبان فارسی است که واژگان نافارسی نداشته یا دارای کمینه‌ای از آن‌ها باشد. زبان فارسی کنونی بازماندهٔ زبانی کهن است که در طول تاریخ، واژگان بسیاری از زبان‌های دیگر وام گرفته و بسیاری از واژگانش فراموش شده‌اند؛ برای همین بخش بزرگی از دستور زبان فارسی کنونی و واژگان آن، ریشه در زبان‌های پارسی میانه و پارسی باستان دارد.
سید محمد علی داعی‌الاسلام (۱۲۵۴-۱۳۳۰ش) نویسنده، روزنامه‌نگار و مبلغ مذهبی که به سبب مناظرات موفقیت‌آمیز با مبشّران مسیحی، از طرف مظفرالدین شاه، به داعی الاسلام ملقب شد. حضور وی در هند و دانشگاه حیدرآباد دکن و نیز تأسیس انجمن دعوة الاسلام و انتشار مجله‌ای به همین نام در هند به دو زبان اردو و فارسی و همچنین مناظرات مداوم با مبشران اروپایی، نام او را در ممالک اسلامی بر سر زبان‌ها انداخت، به‌گونه‌ای که آخوند خراسانی هم از وی تقدیر کرد.
متن زیر از دیباچه‌ی جلد چهارم فرهنگ نظام نوشته‌ی سید محمد علی داعی الاسلام انتخاب شده است:
 «تصوّرِ خالص‌کردنِ زبان، آن‌هم فارسی از عربی، حرفِ بچگانه‌ است؛ علمی نیست هیچ. زبان به اراده‌ی یک نفر یا گروه ساخته نمی‌شود که کسی یا گروهی آن را تغییر داده به میل خود بسازد. در سیر تمدنی و سیاسی یک ملت زبانی ساخته و در تبدیلات تمدنی و سیاسی زبان هم خود به خود تبدیل می‌باید. تشکیل هر زبانِ تکلّمیِ امروزِ دنیا از روی همین قانونِ طبیعی بوده. زبانِ فارسیِ امروز ما از مسلمان‌شدنِ ایرانیان و گرفتنِ الفاظ دینی از عربی و مزاوجه با عرب و ترک مسلمان و آمیزش تمدن ایرانی (آریایی) و عرب (سامی) قهراً پیدا شد. هیچ فرد یا گروه آن را نساخته، بل‌که در ملت ایرانیه، بدون شعور، آن پیدا شده. 
باری بعد از مدتی معلوم شد خبر خالص کردن زبان با آن کیفیتی که شهرت یافته بود، مبالغه داشته، و صحیح همان‌قدر بوده که وزارت معارف رسماً «برای حفظ و توسعه و ترقی زبان فارسی انجمنی به نام فرهنگستان ایران تأسیس نموده»، و باقی دادوقال‌های غیررسمی گروهی است که ما فارسی سره می‌خواهیم. 
… فرهنگستان هرگز دست به زبانی که از مجرای طبیعی در ایران پیدا شده، و سرمایه‌ی خوبی از زبان عربی هم گرفته، مخصوص خودش ساخته، نخواهد زد، و مقتضی عقلانی هم برای چنین کار نیست، چه، اگر الفاظِ جزءِ فارسی‌شده‌ی عربی را بیرون کنیم، دایره‌ی فارسی به‌قدری تنگ می‌شود که برای حوایجِ یک دِهِ کوچکِ دَه بیست خانواری هم کافی نخواهد بود، چه رسد به یک مملکتِ متمدن که هزارها الفاظ معاشرتی و حکومتی و صنعتی و علمی و ادبی لازم دارد. تصورِ فارسیِ سره‌خواهان این است که بودنِ الفاظِ عربی در فارسی نشان ننگ ایران است، که مغلوب عرب شد و بود. لیکن نظر را باید وسیع کرده، دید که در کدام زبانِ امروزِ جهان چنین نشانِ ننگ نیست، و کدام ملت است که وقتی مغلوبِ ملت دیگر نشده و آثار مغلوبیت در زبان‌اش نیست؟ اگر ما الفاظ عربی را دور بیندازیم، تاریخ گیتی را که نمی‌توانیم دور بیندازیم. اگر ما دور اندازیم، ملل دیگر دور نمی‌اندازند، و در آن می‌خوانند که عرب دو قرن در ایران حکومت کرده، و یونانی‌ها هم قریب یک قرن در ایران سلطنت کردند. حالا چه فایده دارد که چشم هم بگذاریم و گوش خود را بگیریم و زبان خود را بربندیم که مغلوبیت خودمان را نبینیم و نشنویم و نگوییم؟ بلکه لازم است که در تاریخ اجتهاد کنیم و دریابیم که اسباب غلبه‌ی عرب و مغلوبیت آن وقت ایران چه بوده تا آن اسباب مغلوبیت را همیشه از خود دور داریم و اسباب غلبه‌ی غالب را اختیار کنیم، و الّا با بودن همان اسباب، اسکندر و عربِ دیگر بر ما غالب خواهند شد.»