سلوک مولانا طریقت را از شریعت جدا نمیساخت
۲۴ شهریور ماه مصادف با سالگرد درگذشت دکتر عبدالحسین زرینکوب ادیب، منتقد و تاریخنگار معاصر و برجسنه ایرانی است. شخصی که برگهای مکتوب تاریخ ادبیات، تصوف و عرفان به او مدیون خواهد ماند.
سلوک مولانا طریقت را از شریعت جدا نمیساخت، و بدون التزام شریعت نیل به حقیقت را که هدف سلوک است ممکن نمیشمرد. در عین حال وی شریعت را همچون شمع میدانست که راه پرپیچ و خم و تاریک و باریک طریقت را جز به نور آن نمیتوان طی کرد، اما اگر انسان قدم در این راه نمینهاد و به طی کردنش نمیپرداخت مجرد تحصیل شمع برایش موجب نیل به مقصد نمیشد. مقصد نیز حقیقت بود، و وقتی نیز بدان حاصل میآمد طریق و شمع هر دو ضرورت خود را از دست میدادند. شریعت به اعتقاد وی [مولانا] علم بود، طریقت عمل بود، اما حقیقت جز وصول الی الله که متضمن لقای ربّ است نبود. و چون آدمی از این حیات، حیات جسمانی که شریعت به آن ناظر بود میمرد، و مرگ پیش از مرگ او را حیات دیگر میبخشید آنگاه به قول مولانا در مثنوی، "شریعت و طریقت از او منقطع میشد و حقیقت میماند" و پیداست که سیر الی الله حاصل نمیشد، در سیر فی الله که مرتبهی بقای بعد از فناست تحقق میتوانست یافت.
به اعتقاد وی تا آنجا که سلوک روحانی سیر الی الله بود ضرورت پیروی از شریعت سالک را از هرگونه بدعتگرایی و انحراف پذیری بازمیداشت. مولانا که هرگونه تجاوز و عدول از احکام شریعت را در این سلوک از جانب سالک موجب ضلال و درخور تقبیح میدانست رعایت این احکام را نه فقط لازمهی تسلیم به حکم حق بلکه در عین حال متضمن مصلحت خلق نیز تلقی میکرد. از جمله یک جا که برای علمای اهل دیانات به تقریر علل غایی احکام شریعت میپرداخت خاطرنشان کرد که ایمان ناظر به تطهیر از شرک بود، نماز متوجه به تنزیه از کبر، زکات برای تسبیب رزق منظور شد، چنانکه هدف از ایجاب روزه آزمایش اخلاص، و از الزام حج تقویت دین بود، امر به معروف رعایت مصلحت عام بود و نهی از منکر به جهت بازداشت بیخردان از نارواییها ضرورت داشت. بدین گونه حکم شریعت را هم مشتمل بر ضرورت و هم متضمن مصلحت نشان میداد.»
منبع: پله پله تا ملاقات خدا / دکتر عبدالحسین زرینکوب / فصل نهم: از مقامات تبتل تا فنا، ص ۲۷۱-۲۷۲