تاثیر کافکا بر ادبیات داستانی ما
اصولاً شناخت ایرانیان از کافکا در ابتدا به تصویری محدود میشد که هدایت از نگاه و برداشت منتقدان و نظریهپردازان ادبی فرانسه از کافکا به دست آورده به خوانندگان فارسیزبان منتقل کرده بود. این تصویر، حتی اگر با دریافت دقیق و برداشت درستِ هدایت از نظر و نظریههای منتقدان و مفسران اروپایی در آن زمان مطابقت داشته باشد، چندان دقیق نبوده است؛ زیرا آشنایی و شناخت هدایت تنها از طریق تحلیلگران عمدتاً فرانسوی امکان داشت و میدانیم که در آن دوران کافکاپژوهی کموبیش در آغاز راه بود و خودِ اروپاییان نیز هنوز نه شناختی دقیق از فرایند حیات ادبی کافکا و نقش خانواده و زنان زندگی او بر آثارش داشتند و نه به اهمیت باورهای مذهبی و روحیات او در آفرینش داستانهایش واقف بودند.
در حالی که امروز میدانیم زندگینامهنویسان بسیاری از آغاز تا انجام زندگی کافکا و حیات ادبی او را نکته به نکته به تصویر کشیده و پژوهشگران نیز با نقد و تفسیر و تحلیلهای بیشماری که به دست دادهاند، بسیاری از ابعاد ناشناخته آثار او را آشکار کردهاند که با تکیه به آنها میتوان تا اندازهای به هزارتوی ذهن و زبان کافکا راهی گشود.
با اینهمه، اغلب پژوهشگران در این نکته همنظرند که آثار کافکا را نه میتوان در محدوده سبکی خاص قرار داد و نه تفسیری نهایی از آنها به دست داد؛ داستانهای او به متنی سیال میمانند که همواره در حال حرکت و تغییرند. از اینرو شاید این گفته آلبر کامو را بتوان تأکید و تکرار کرد که "تقدیر و نیز شاید عظمت آثار کافکا در آنست که تمام امکانات را در اختیار ما قرار میدهد، ولی هیچ کدام را تأیید نمیکند."
با آشنایی از روال و رویدادهای زندگی کافکا و با شناختِ جهان پیرامون او، آشکارا میتوان درهمآمیختگی زندگی واقعی او را با آثارش دید، در حالی از داستانهای هدایت به دشواری میتوان به مسیر زندگی او پی بُرد؛ مگر آنکه برای مثال داستان "زنده بهگور" را نشانهای از قصد خودکشی او دانست که بیست و دو سال پس از نگارش این داستان به وقوع پیوست. شاید بتوان از لابلای داستانهای هدایت به روحیات و حالات روانی و کشمکشهای درونی او پیبُرد، ولی نه به واقعیتهای زندگی او.
فرانتس کافکا یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم بوده که آثارش تاثیری عمیق بر ادبیات غرب گذاشت. بیشتر آثار او، علیرغم وصیتش مبنی بر نابودی نوشتههایش، پس از مرگش منتشر شد و او را به شهرتی جهانی رساند. جهان کافکا تاریک، سرد، نومیدانه و اعجابآور است و همین موضوع او را به یکی از نویسندههایی تبدیل میکند که هر کسی نمیتواند با کتابهایش ارتباط برقرار کند. علاوه بر فضا، سبک نوشتاری فرانتس کافکا نیز آشفته و بیپایان است. اغلب داستانها و حتی جملهها ناتمام باقی مانده و یا دارای ابهامند و این امر بر پیچیدگی کتاب میافزاید. با تمام این مسائل هیچکس نمیتواند منکر نبوغ او در داستاننویسی و توصیف احساساتی شود که شاید تا پیش از او کمتر شناخته و پرداخته شده بودند، احساسات عمیق انسانی همچون رنج، اندوه، درد و خودباختگی. کافکا بیش از هر نویسندهی دیگری در به تصویر کشیدن چنین احساساتی تبحر داشته و همین موضوع علت اصلی محبوبیت جهان اوست، جهانی که در آن امیدی به فردایی بهتر نیست و روشنایی مدتهاست که از آن رخت بر بسته است.
محمود حدادی