- ب ب +

گُنداور

 از میان اقوال محققان دربارهٔ این کلمه آنچه از نظر نویسندهٔ حاضر مرجح است، بلکه قبول جز آن جایز نیست، این است که جزء اول آن گند به معنای سپاه است. گند به معنای خصیه احتمالی ضعیفتر است، بلکه بکلی نادرست است. موارد استعمال کلمه نیز ظاهراً بیشتر دلالت بر سپاهیگریِ گندآوران دارد. بنابراین، گنداور به لحاظ ساختِ کلمه از شمار دلاور و جگراور و گردناور و تناور و دیناور و جنگاور و کیناور (در کنار کینور) است و جزء دوم آن گونه‌ای است از پسوند "ور" ("ور" گاهی گویا صورت مبدّل "گر" نیز هست، مانند شناور (؟)، ولی در مورد گنداور ظاهراً همان "ور" از اصل bara را باید درست دانست). معروف است که پسوند "ور" و "گر" و "وند" صورتهای "اوَر" و "اگر" و "اوَند" نیز دارند. این صورتها گاه حاصل تحولات آوایی هستند و گاه حاصل قیاس (استاد آیلرس در کتاب دماوند، صص ۲۷۳، ۳۱۶-۳۱۷، مبلغی از شواهد را از زبانهای ایرانی و هندی ذکر کرده است. شواهد هندی مخصوصاً از نظر کهنگی اهمیت دارند). آن بهر از این تحول را که حاصل قیاس است می‌توان این طور توضیح داد که کلماتی مانند پهناور، که خود به ā ختم می‌شوند، مبنای قیاس واقع شده‌اند و باعث به وجود آمدن گونهٔ تازه شده‌اند. البته این گونه، چنانکه مثلاً از همان شواهد آیلرس برمی‌آید، در ادوار قدیمتر زبان فارسی و پهلوانی (و لااقل یک شاهد اوستایی: gaošāvara) هم وجود داشته. اینکه پهناور مثال زده شد برای تقریب به ذهن بود و توجه به اینکه قیاس یک بار اتفاق نمی‌افتد؛ ممکن است در طول تاریخ زبان، در مراحل مختلف، کلمات مختلف مبنای یک نوع قیاس شوند؛ مثلاً ممکن است کلمه‌ای مانند اَزداکَر وجود داشته باشد به معنی مُخبر. مانند این کلمه که جزء اولشان مختوم به الف بوده در تلقی اهل زبان ساخته‌شده از "ازد" و "اکَر" تصور شده‌اند و به این ترتیب یک پسوند جدید به وجود آمده است. اما این ممکن است در ادوار بعد تکرار شود. مثلاً کلمه‌ای مانند خنیاگر در فارسی دری ممکن بوده که مبنای تازه‌ای برای قیاس شود و باعث ساخته شدن کلمات جدیدی با پسوند "اگر" شود. از این مثالها می‌توان باز هم آورد.
گنداوری را در معنی می‌توان با سپاهیگری سنجید، و اینکه بعضی معاصران گمان کرده‌اند که گنداور به معنی دلیر جزء اولش گند به معنی خصیه است و گنداور به معنی سپهسالار مشتق است از گند به معنی سپاه بی‌وجه است و از اعتماد بیجهت به تعریفات فرهنگنویسان قدیم بیرون آمده. اول چیزی که باید دانست این است که در فارسی دو لغت علیحده به شکل گنداور وجود ندارد؛ یک لغت است ولو دو معنی داشته باشد که یکی مجازی باشد. به عبارت دیگر، این که گمان کنیم دو گنداور داریم، یکی به معنای دلیر و دیگری سپهسالار، مشتق از دو لفظ مشترک، یکی به معنی خصیه و دیگری به معنی سپاه، یکسره باطل است.
گند خود لغتی ارمانی (آرامی) است، از اصل گُدّا. تبدیل دو صامت یکسان انسدادی به یک صامت خیشومی و یک صامت انسدادی در کلمات دخیل از زبانهای سامی به زبانهای ایرانی نظایر دیگری نیز دارد و بعضی امثله و شواهد آن معروف است، مانند تبدیل شبّت به شنبد و تُبّان به تُنبان (مثال دوم از یک نوشتهٔ استاد صادقی در مجلهٔ فرهنگ‌نویسی). این عکس تحول کلماتی است که از زبانهای ایرانی وارد زبانهای سامی شمالی شده است، مانند تبدیل واترنگ به اُترُگّا (دخیل در عربی به صورت اترج).
اینکه در گذشته این کلمه را کنداور به فتح یا ضم اول نیز خوانده‌اند شایستهٔ بحث نیست.
دربارهٔ گُند و گُدّا و اینکه احتمالاً اصل کدام است و فرع کدام، به الفاظ دخیل ایرانی در سریانی از خانم چانکالینی رجوع فرمایند
 
سید احمدرضا قائم‌مقامی