- ب ب +

تبیین نقش اشخاص داستان با الگوی کنشگری گریماس

این الگو این امکان را فراهم‌ می‌آورد تا به‌طور نظام‌مند، میزان مشارکت اشخاص داستان در وقوع رویدادها و نیز نقش انگیزه و ارادۀ آنها در وقوع کنش‌ها و رخدادها دریافته شود.
 اساس کار گریماس بر تصحیح و تکمیل دیدگاه‌های پیش از او مبتنی است. زبان‌شناسی سوسور و تحلیل اسطوره‌شناسی لوی استراوس و تحلیل قصه‌های پریان پراپ، بنیادهای نظریۀ گریماس است. تمایزی که سوسور بین زبان و گفتار در نظر می‌گرفت، گریماس را به دریافت نظامی مبتنی بر تقابل میان سطح متبلور (apparent level) یا روبنا و سطح درونی ـ ذاتی (immanent level) هدایت کرده ‌است. بر این اساس، «گرچه روایت دارای ساختاری جهانی است و به‌‌اصطلاح، نقشۀ ذهنی آن محدود است، تبلور آن در زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف، گوناگون است؛ بنابراین، به نظر او، معنا (sense) فقط وقتی قابل ‌درک است که در قالب روایت درآید» (اخوت، 1371: 28)؛ به بیان دیگر، روایت، معنا را در دسترس درک و فهم آدمی قرار می‌دهد و از همان سازوکاری استفاده می‌کند که درک جهان را برای انسان ممکن می‌کند.
 
به نظر استراوس، همۀ چیزهایی که منشأ فرهنگی دارد، نشانه‌هایی است که به‌خودی‌خود معنا ندارد؛ بلکه معنایشان از شکل‌دادن به تقابل‌ها در چارچوب نظامی که به آن تعلق دارد، فهمیده ‌می‌شود. دو طرف تقابل نیز به هم مربوط است؛ زیرا بیانگر حضور یا غیاب چیزی از همان نوع است (رک: برنتز، 1382: 87‑88). گریماس هم مانند لوی استراوس «عملاً درپی برگرفتن روایت‌ها از سطح زیرین اندیشۀ دوتایی است» (هارلند، 1382: 362). او معتقد است اساس درک انسان از جهان، بر ساختاربخشیدن به جهان در قالب تقابل‌های دوتایی مبتنی است و این «ساختار بنیادی از تقابل‌های دوگانه، به زبان ما و تجربۀ ما و روایت‌هایی که از طریق آنها تجربۀ خویش را بیان می‌کنیم، شکل می‌دهد» (تایسن، 1387: 364). افزون‌بر این، نظریۀ پراپ مبنی بر اینکه نقش‌مایه‌ها، بنیادی‌ترین واحدهای روایی است و نیز تلاش او برای یافتن یک «شاه‌حکایت» ـ شامل کلیۀ امکانات ساختاری که در کل مجموعه یافت می‌شود (رک: اسکولز، 1379: 102) ـ بنیان دیگر کار گریماس در نظریه و روش اوست که «اصطلاحاً الگوی روابط کنشی نامیده‌ شده‌ است» (برنتز، 1382: 96).
 
«در این مدل، هر کنش یا پی‌رفتی،1 شامل شش عنصر متقابل است که به آنها عاملان یا مشارکت‌کنندگان (Actants) گفته ‌می‌شود. تحلیل مشارکت‌کنندگان در این مدل، اساساً به معنای مشخص‌کردن عناصر یک پی‌رفت (sequence) و تفسیر آن، براساس تعلق به یکی از دسته‌های مشارکت‌کننده است» (Herbert, 2011: 71). شش دستة مختلف مشارکت‌کننده در این مدل عبارت است از: فاعل، هدف (مفعول)، فرستنده، دریافت‌کننده،‌ یاریگر، بازدارنده. این شش دسته به سه تقابل دوتایی تقسیم می‌شود و هریک از این تقابل‌های دوتایی، یکی از محورهای توصیف مشارکت‌کنندگان را شکل می‌دهد.
 
سه محور بالا شامل موارد زیر است:
 
الف) محور طلب یا جست‌وجو (Desire axis): این محور از دو مشارکت‌کنندة فاعل (Subject) و هدف یا مفعول (Object) تشکیل شده ‌است. فاعل، کسی یا چیزی است که به سمت هدفی رهسپار است و به رابطة میان فاعل و مفعول دراصطلاح، اتصال گفته ‌می‌شود. بسته به اینکه فاعل با مفعول به پیوستگی برسد (مثلاً در پی‌رفت شاه، ملکه را می‌خواهد) یا نرسد (مثلاً در پی‌رفت قاتل توانست از شرِّ جنازه خلاص شود)، وصل یا جدایی در این محور به وجود می‌آید.
 
ب) محور قدرت(Power axis): این محور از دو مشارکت‌کنندة یاریگر(Helper) و بازدارنده(Opponent) تشکیل شده ‌است. یاریگر تلاش می‌کند تا فاعل و مفعول به پیوستگی مطلوب برسند؛ اما بازدارنده، مانع این اتصال است (مثلاً در پی‌رفت شجاعت، به ملکه کمک کرد یا اژدها ملکه را بازداشت).
 
ج) محور انتقال(Transmission axis): محور انتقال از دو مشارکت‌کنندة فرستنده و گیرنده تشکیل شده‌ است. فرستنده، عنصری (فرد یا مضمون) است که برقراری اتصال میان فاعل و مفعول را پیشنهاد می‌کند (مثلاً در پی‌رفتِ شاه از شاهزاده خواست که از ملکه محافظت کند) و گیرنده، عنصری است که پذیرای تلاش است و یا به زبان ساده‌تر، از اتصال میان فاعل و مفعول سود می‌برد (مثلاً در پی‌رفتِ شاه، خواهان محافظت از ملکه شد). فرستنده و گیرنده در بسیاری از روایت‌ها، یک فرد یا مضمون است. (Prince, 2003: 162) نیز (Herman and Vervaeck, 2005: 52‑55)، (مکاریک، 1383: 331)، (مارتین، 1382: 72) و (برنتز، 1382: 97‑98).
 
باید توجه داشت که در الگوی کنش گریماس «ممکن است چندین الگوی کنش، به‌تدریج در یک شخصیت تحقق پیدا کند» (هارلند، 1382: 362) و نیز کنشگران «به معنای دقیق کلمه، اصلاً شخصیت نیستند بلکه اغلب بیشتر از آنکه عینی باشند، انتزاعی هستند» (تولان، 1386: 151) و «می‌توانند شامل یک موجود انسان‌نما (حیوان و شمشیر سخن‌گو و غیره)، یک عنصر بی‌جان و واقعی مانند اشیا (مثلاً شمشیر یا گرز) و یا حتی یک مفهوم (شجاعت، امید، آزادی) باشند. یک مشارکت‌کننده همچنین ممکن است یک شخص و یا یک جماعت (جامعه یا گروه دوستی) باشد» (Herbert, 2011: 37). شکل زیر، مدل تصویری کنشگران گریماس را نمایش می‌دهد:
 
 
 
ساختار روایتی گریماس، ساده و کاربردی است و آن را در متون بسیاری می‌توان به کار برد؛ البته «سادگی و کاربردی‌بودن این مدل، یکی از مشکلات آن نیز هست. تقلیل همة شخصیت‌ها و نقش‌مایه‌های (موتیف‌های) یک داستان به شش نقش مشارکتی، در بسیاری از موارد، تقلیل‌گرایانه است و همچنین این مدل ساده عملاً تفاوت‌های میان بسیاری از ژانرها و روایت‌ها را نادیده می‌گیرد» (Herman and Vervaeck, 2005: 54‑55). با وجود اینها، الگوی او «به‌طرز چشمگیری، با طرح بسیاری از قصه‌های عامیانه سازگار است» (تولان، 1386: 151).
 
«برای کاربست نظریة گریماس معمولاً به دو شیوة مختلف عمل می‌شود. در تعدادی از پژوهش‌ها، نخست به شیوه‌ای پیشینی، مشارکت‌کنندگان یک روایت، شناسایی می‌شوند و سپس تلاش می‌شود تا شکل‌گیری پی‌رفت‌های مختلف روایی از دل تقابل‌های دوتایی میان مشارکت‌کنندگان، بازسازی و ارائه شود. در روش دوم، نخست پی‌رفت‌ها (سکانس‌ها) و توالی زمانی یک متن شناسایی می‌شود و سپس تلاش می‌شود تا با اتکا به پی‌رفت‌ها، مشارکت‌کنندگان شناسایی شوند و مدل نهایی گریماسی یک متن تولید شود» (حسینی سروری و همکاران، 1390: 17). شیوة نخست، معمولاً مناسب روایت‌های عامیانه و روایت‌هایی است که پی‌رفت‌های آنها تنوع چندانی ندارد و به همین سبب در این پژوهش از این روش استفاده می‌شود.
 
نجمه حسینی سروری - مقایسۀ سندبادنامه و بختیارنامه از نظر الگوی مشارکت‌کنندگان روایت