خودشکوفایی سعدی
سعدی، از واقعگراترین شعرا و نویسندگان زبان و ادب فارسی است. به خصوص در گلستان که بهترین جلوهگاه واقع نگریهای اوست هیچگاه جانب واقعیت را رها نمیکند و سعی میکند عملیترین راه ها را برای حلّ مشکلات و نیازهای اساسی بشر ارائه دهد.
غایت بهروزی و نشانۀ ارضای همهجانبۀ انسان، رسیدن به بامِ خودشکوفایی است. مزلو شرط خودشکوفایی را شناخت استعداد ذاتی و شکوفایی آن میداند. به نظر وی حتی اگر همۀ این نیازها ارضا شوند، باز هم اغلب (اگر نه همیشه) میتوانیم انتظار داشته باشیم که بزودی نارضایی و بیقراری تازه ای به وجود خواهد آمد، مگر آنکه فرد به انجام کاری مشغول باشد که برای شخص او مناسب است. در حقیقت او باید با سرشت خود صادق باشد (مزلو، 1369: 83). نیازهای بالاتر بعدها در زندگی پیدا میشوند. نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی در نوباوگی پیدا میشوند؛ نیازهای تعلقپذیری و احترام در نوجوانی ظاهر میشوند و نیازهای خودشکوفایی4 تا میانسالی به وجود نمیآید (شولتز و شولتز، 1379: 343). «در اولین پژوهش که در گروه سنی جوانان انجام دادم، از میان سه هزار دانشجوی مورد بررسی، تنها یک نفر واجد شرایط برای تحقیق یافتم. مجبور شدم چنین نتیجهگیری کنم که خودشکوفایی از آن دست که من در آزمودنیهای مسنتر یافته بودم در افراد جوان و در حال رشد جامعه ما هنوز امکان شکلگیری نیافته است» (مزلو، 1369: 212). در تاریخ و در تعالیم بزرگان دینیمان، در مورد این قابلیت سنّی افراد برای خودشکوفایی، نمونههای متعددی را میتوانیم برشماریم. این نظریه در آموزههای دینی مسلمانان مسلّم است. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
«... حّتی اِذا بَلَغَ اَشدَّه و بلغ اَربعینَ سَنَهً قالَ ربِّ اَوزعنی اَن اشکُرَ نعمتکَ الّتی اَنعمتَ علیَّ وَ علی والدیَّ وَ اَن اَعمَلَ صالِحاً تَرضهُ وَ اَصلِح لی فی ذُرِّیَّتی اِنّی تُبتُ اِلَیکَ وَ اِنّی مِنَ المُسلِمین»(احقاف، 15)
مفسران و مترجمان در ذیل عبارت «وَ بَلَغَ اَربَعینَ سَنَه» به اتفاق آن را کمال و بلوغ عقلانی ترجمه کردهاند. طبرسی میگوید: منظور چهل سالگی است و این همان دورانی است که بر پیامبران وحی نازل میشود. بنابراین خداوند دوران کمال، رأی و عقل را رسیدن به چهل سالگی معرّفی کرده است (طبرسی، 1384: 9/211).
پیامبراسلام (ص) نیز در سنّ چهل سالگی به رسالت مبعوث شدند. ایشان در دو حدیث فرموده اند:
«وإذا بلغ العبد أربعین سنة فقد انتهی منتهاه»(عیاشی، 1380: 2/292 و ابن بابویه 1354: 2/ 545).
«یَزِیدُ عَقْلُ الرَّجُلِ بَعْدَ الْأَرْبَعِینَ إِلَی خَمْسِینَ وَ سِتِّینَ ثُمَّ یَنْقُصُ عَقْلُهُ بَعْدَ ذَلِک» (مفید، 1413: 1/244).
نظامی در بخش توصیف شب و شناختن دل در مخزن الاسرار میگوید:
طبع که با عقل به دلالگی است
تا به چهل سال که بالغ شود
پمنتظر نقد چهل سالگی است
خرج سفرهاش مبالغ شود
(نظامی، 1376: 48).
سعدی در گلستان به شیوة خود مسیر سعادت را می نماید و قطعاً کمال مطلوب وی در خودشکوفایی تکتک افراد جامعه خلاصه میشود. پرداختن به اخلاق عملی در سطح عموم مردم و در گسترۀ زمان و مکان نامحدود از شخصی برمیآید که خود به آن علم حضوری داشته باشد آن مسیر را خود به خوبی گذرانده باشد. به عبارت دیگر، به مقدار مطلوبی نیازهای اساسی خود را برآورده و به خودشکوفایی نایل گردیده باشد.
«نوشتن کتابی مانند گلستان در ظرف پنج شش ماه به معجزه نزدیکتر است؛ جز آن که بگوییم پس از آن افسردگی، انبساطی حاصل شده و شدّت جا به فرج داده» (کاتوزیان، 1385: 48). در اشاره به این نکتۀ مهم لازم است بدانیم که: «کتاب مستطاب گلستان، مانند خیلی از آثار هنری، به ویژه آثار بزرگ هنری، دیگر، نه این که ثمرۀ افسردگی صاحب آن بوده بلکه نتیجۀ به پایان رسیدن افسردگی اوست» (کاتوزیان، 1385: 51).
سعدی نیز طبق تصریح خود در حدود چنین سنی به مرتبۀ خودشکوفایی رسیده است:
هر دم از عمر می رود نفسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی
چون نگه می کنم نماند بسی
مگر این پنج روز دریابی
(سعدی، 1387: 52)
وی در حکایت یازدهم باب هفتم، ضمن تلمیح به آیه یادشده با حسن تعلیلی شاعرانه خودشکوفایی افراد را در چهل سالگی ضروری میشمارد:
به صورت آدمی شد قطره آب
وگر چهل ساله را عقل و ادب نیست
که چهل روزش قرار اندر رحم ماند
به تحقیقش نشاید آدمی خواند
(سعدی، 1387: 159)
انسانِ نوعی هیچگاه درجۀ عصمت پیامبران و معصومین را ندارد لذا حتی در خودشکوفایی هم نباید انتظار بیاشتباه بودن را از او داشت. «آزمودنیهای ما بسیاری از نقایص کوچکتر بشری را از خود نشان میدهند. آنها نیز دارای عادات احمقانه، افراطکاری و بیفکری و بیملاحظگی خاص خود هستند. آنها میتوانند کسالت آور، سرسخت و آزاردهنده باشند» (مزلو، 1369: 243-242).
شفیعیکدکنی در تازیانه های سلوک، آنجا که از گرفتاری سنایی در سه ساحت تاریک، خاکستری و روشن میگوید به افسانهپردازی گذشتگان به دلیل بی خبری از مبانی روان شناسانه اشاره میکند: «چون قدما نمیتوانستند مبانی پیچیده روانشناسی این تضاد را تحلیل کنند، ناچار دست به جعل افسانههایی زدهاند، از قبیل داستان سنایی و دیوانه لای خوار که بر اساس آن، این تناقض ها و تضادها را از مفهوم تناقض و تضاد خارج کنند و در یک نظام زنجیرهای آن را با ادوار مختلف زندگی حکیم تطبیق دهند» (شفیعی کدکنی، 1372: 26-25). بسیاری از بزرگان علم و ادب، بزنگاهی در میانسالی خود داشتهاند و همان تغییر و مبدأ خودشکوفایی نهایتاً آنها را در تاریخ منشأ اثر گردانده است.
ناصرخسرو به سنّ و سال تحوّل و خودشکوفایی خود در سفرنامه اشاره میکند:«چون از خواب بیدار شدم، آن حال تمام بر یادم بود و بر من کار کرد و با خود گفتم که از خواب دوشین بیدار شدم، باید که از خواب چهل ساله نیز بیدار گردم. اندیشیدم که تا افعال و اعمال خود بدل نکنم فرج نیابم» (ناصر خسرو، 1364: 9).
سرآغاز خودشکوفایی محمد غزالی در 39سالگی است. کسایی مروزی نیز در اواخر عمر از مداحی امرا دست میکشد و در قصیدهای به پنجاه سالگی خود اشاره میکند:
ستور وار بدینسان گذاشتم همه عمر
به کف چه دارم از این پنجه شمرده تمام
که برده گشته فرزندم و اسیر عیال
شمارنامۀ با صدهزار گونه وبال
(ریاحی، 1383: 85)
علیرضا نبی لو و احمد آصف - بررسی سلسله مراتب نیازهای مزلو در گلستان سعدی