- ب ب +

وِسپردن، وِسپاردن، اُسپاردن، جانوسپار

 سپردن در فارسی یک گونهٔ اسپردن نیز دارد. اگر اصل اینها spurdan باشد، هر دو گونه تحول عادی معمولند (مانند سپید و اسپید از spēd). اما آنچه غیر عادی است این است که spurdan به معنای معروف نه در متون پهلوی زردشتی موجود دیده می‌شود نه در متون مانوی؛ به جای آن اَبِسپاردن کاربرد دارد (abespārdan به شیوهٔ آوانویسی چند دههٔ اخیر) و ابِسپردن. اما این دو به لحاظ آوایی اصل سپردن و اسپردن یا اِسپاردن و سپاردن البته نیستند. از طرف دیگر، هیچ عادی نیست که ابسپاردن (و ابسپُردن: abespurdan) بی آنکه چیزی از خود به جای گذاشته باشد محو و نابود شده باشد.
واقع آن است که از ابسپاردن و ابسپُردن چیزکی باقی مانده، و آن وِسپُردن و وِسپاردن (و به ضم واو نیز، به سبب لبی بودن آن) است در «تفسیر عبدالله انصاری» که به نام بخشی از تفسیری کهن به تصحیح مرحوم آیت‌الله‌زادهٔ شیرازی چاپ شده و آقای دکتر رواقی نیز در چند جا دربارهٔ خصوصیّات زبانی آن سخن گفته است، اما گویا به اندازهٔ کافی جلب نظر این محققان و فرهنگ‌نویسان دیگر را نکرده. امروز که مشغول تصحیح مدخل سپردن در فرهنگ جامع زبان فارسی بودم، متوجه شدم که این فعل لااقل یک بار نیز در قرآن معروف به قرآن قدس به کار رفته است. اینک دو سه شاهد از این فعل:
 
بزه نیست بر شما، ازمان بوِسپارید آن دادید به نیکوی
 
در ترجمهٔ «فلا جناح علیکم اذا سلّمتم ما آتیتم بالمعروف» (قرآن قدس، ۱، ۴).
 
مساکن دشمنان به ایشان خواهم وُسپرد (تفسیر انصاری، ۱۳۴).
 
برخورداری دهد و روزی سازد و بهره وسپارد (ص ۱۴۳).
 
کار به او وُسپار (ص ۱۸۲).
 
و موارد دیگر در ترجمهٔ توکل و تسلیم و جز اینها.
 
کلمات مصدّر به abe (مطابق شیوهٔ آوانویسی مرسوم) به دو شکل تحول پیدا کرده‌اند: ۱. حذف حرکت اول کلمه بعد از تبدیل ب به و، مانند وستا از اوستا( خود از ابستاگ؛ حرکت "و" ممکن است کسره یا ضمه و شاید گاه فتحه باشد)؛ ۲. تبدیل آغاز کلمه به اُ یا او، بعد از حذف مصوت بعد از b (این b خود در یک مرحلهٔ قدیمتر بدل به w شده بوده است)، مانند استاد و اوستاد از اَوِستاد، استوار از اَوِستوار و جز اینها (حرکت واو در کلماتی مانند اوِستاد قطعا در همه جا یکسان نبوده). پس وِسپاردن و وِسپردن تحول عادی است و اگر اُسپاردن و اُسپردن نیز پیدا شود، آن نیز تحول طبیعی است از اَوِسپاردن (خود از ابِسپاردن)، و از قضا این اُسپاردن و اُسپردن نیز پیدا می‌شود: در تفسیر شنقشی، در صفحات ۱۱۶ و ۱۷۸، که از بیم دراز کشیدن یادداشت از ذکر آن می‌گذریم.
این اُ در صورت اخیر البته ممکن است مصوتی باشد برای شکستن خوشهٔ آغاز کلمه (sp)، ولی هیچ بعید نیست که حاصل تبدیل اَوسپاردن باشد، مخصوصاً که محو شدن بیکبارهٔ اَبِسپاردن پهلوی در فارسی چیزی عادی نیست. احتمالاً این اُسپاردن و اُسپردن در فارسی حاوی مصوت شکنندهٔ خوشه تلقی شده و به مرور به حذف بقایایِ ابسپردن و ابسپاردن مدد رسانده است.
 
واو در جانوسپار شاهنامه نیز ظاهراً ریشه در همین جا دارد. این نام همان جا‌ن‌سپار امروزی و 
jān-abespār
پهلوی است. این را از زمان فردیناند یوستی می‌دانیم. ولی واو میان کلمه ظاهراً توجیهش همان است که گفته شد 
 
سید احمدرضا قائم‌مقامی