- ب ب +

تخت نشین شب معراج بود

همچو الف راست به عهد و وفا
اول و آخر شده بر انبیا
 
نقطه روشن‌تر پرگار کن
نکته پرگارترین سخن
 
از سخن او ادب آوازه‌ای
وز کمر او فلک اندازه‌ای
 
کبر جهان گرچه بسر بر نکرد
سر به جهان هم به جهان در نکرد
 
عصمتیان در حرمش پردگی
عصمت از او یافته پروردگی
 
تربتش از دیده جنایت ستان
غربتش از مکه جبایت ستان
 
خامشی او سخن دلفروز
دوستی او هنر عیب سوز
 
فتنه فرو کشتن ازو دلپذیر
فتنه شدن نیز برو ناگزیر
 
بر همه سر خیل و سر خیر بود
قطب گرانسنگ سبک سیر بود
 
شمع الهی ز دل افروخته
درس ازل تا ابد آموخته
 
چشمه خورشید که محتاج اوست
نیم هلال از شب معراج اوست
 
تخت نشین شب معراج بود
تخت نشان کمر و تاج بود
 
داده فراخی نفس تنگ را
نعل زده خنگ شب آهنگ را
 
از پی باز آمدنش پای بست
موکبیان سخن ابلق بدست
 
چون تک ابلق بتمامی رسید
غاشیه داری به نظامی رسید
 
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار