- ب ب +

عشق را اقبالیست و ادباری

عشق را اقبالیست و ادباری، اقبال عشق در ادبار عاشقست زیرا که اگر عاشق مقبل بود معشوق در هودج عز خودش مسکن سازد و باشد که در اوقات نسیم صبا پردۀ وصل از پیش جمال براندازد و آنگاه عشق صولت خود بر که راند و حقوق دولت از که ستاند عشق مدبری طلبد روز برگشته و افتاده خواهد قعر مرادش در کشته تا صولت خود برو می‌راند و داد خود ازو می‌ستاند و گاهیش بلطف می‌خواند و گاهیش بقهر می‌راند گاه تیرباران بلا می‌کند و گاهش نشانۀ محنت و ولا می‌سازد و گاهیش بر سریر عزت می‌نشاند و گاهیش در دام محنت می‌کشد:
 
گه در کشدم بدام اقبال غمت
گه برکشدم ز چاه ادبار دمت
 
یا این همه از کمال تسلیم سرم
بادا صنما فدای خاک قدمت
 
عین‌القضات همدانی » لوایح