مهاجر سرزمین آفتاب
فریبکاری آمریکایی و خاکسترنشینی ژاپنی خانم بابایی یک دختر ۷ ساله بود که کشورش مورد تهاجم اتمی ارتش آمریکا قرار میگیرد. او بعدها با ازدواج با یک ایرانی و تشرف به دین اسلام به ایران آمد، با الهام از آیات قرآن کریم نام سبا را برای خود برگزید و باقی عمر را تا درگذشت در ایران بود. محمد بابایی فرزند خانم بابایی در سالهای جنگ تحمیلی هم به شهادت تا او تنها مادر شهیدی باشد که از دیار آفتاب تابان فرزند خود را تقدیم اسلام و ایران کند.
بین ۸۰ تا ۱۳۰ هزار نفر کشته در یک لحظه! قضیه مربوط به حدود ۸۰ سال قبل است؛ به عبارت دقیقتر میشود حدود ۷۹ سال قبل! مردادماه ۱۳۲۴ شمسی و درگیریهای اواخر جنگ جهانی دوم. سیر جنگ به گونهای پیش میرفت که تسلیم ژاپن قریب الوقوع بود. با این حال آمریکاییها قصد داشتند ضربه پایانی جنگ خیلی قاطع و بی چون و چرا باشد. ضمن این کار البته دو اتّفاق دیگر را هم رقم میزدند. نخست سند زدن پایان دهنده جنگ بود و دوّمی هم تست میدانی گرم اولین استفاده عملیاتی از بمب اتم و سلاح هستهای!
آمریکاییها اولین و تا الان لحظه آخرین کشور و دولتی هستند که باب استفاده از سلاح هستهای و بمب اتم را علیه انسان آن هم انسانهای غیرنظامی باز کردهاند. در اثر حمله اتمی آمریکایی به هیروشیما در ۱۵ مرداد ۱۳۲۴ و انفجار اتمی آن حدود ۱۰۰ هزار انسان به یکباره جان خود را از دست دادند. این آمار به جز هزاران نفری است که بعدها در اثر اثرات و تشعشعات انفجار اتمی به آغوش مرگ رفتند. ژاپنیها تا سالها بعد با عوارض این انفجارهای اتمی دست و پنجه نرم میکردند. تولد نوزادان ناقص الخلقه تا دههها بعد از عوارض این انفجارهای اتمی بود.
اشتهای اتمی آمریکاییها به انفجار هیروشیما قانع نشد. ۳ روز بعد در هجدهم مرداد ماه ۱۳۲۴ در حمله دیگری ناکازاکی ژاپن هم هدف حمله اتمی و هستهای آمریکاییها قرار گرفت. در مجموع «پسر کوچک» و «مرد چاق» (نامی که آمریکاییها روی دو بمب اتمی منفجر شده در هیروشیما و ناکازاکی گذاشته بودند) جان ۲۲۰ هزار انسان را گرفتند. حسب آمارها چیزی حدود ۲۰ هزار نفر از این آمار نظامی و ۲۰۰ هزار نفر دیگر هم غیرنظامی بودند. انگار که در آن زمان هم تفکیک نظامی و غیرنظامی برای ارتش آمریکا محلی از اعراب نداشته است.
تشعشعات و عوارض انفجار اتمی تا سالها بعد رقم قربانیان را به عدد حدود ۳۵۰ هزار نفر رساند. بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی که به دستور هری ترومن رئیس جمهور دموکرات ایالات متحده آمریکا انجام شد تنها مورد استفاده از سلاح هستهای در طول تاریخ بشر تا این لحظه محسوب میشود. تا لحظه نگارش این سطور فعلا آمریکاییها تنها کسانی هستند که این مدال شوم را به گردن آویختهاند و تنها متهم و مجرم این ماجرا محسوب میشوند. طنز ماجرا اینکه همین مجرم حالا خود در جایگاه داور و قاضی نشسته و درباره مسائل هستهای دیگر کشورها قرار گرفته است.
نکته جالب توجه دیگر اینکه تاکنون هیچیک از رؤسای جمهور آمریکا از این اقدام عذرخواهی نکردهاند. هری ترومن که دستور استفاده از بمب اتمی را داده بود تا آخر عمر از این تصمیم دفاع میکرد و آن را برای نجات آمریکاییها و پایان جنگ ضروری میدانست. باراک اوباما هم تنها رئیس جمهوری بود که در دوران ریاست جمهوری از هیروشیما بازدید کرد اما او هم عذرخواهی نکرد و تنها به گفتن این جمله کلی بسنده کرد که «باید به فکر قربانیان جنگ باشیم.» گویی انداختن بمب اتم روی سر مردم غیرنظامی و منفجر کردن سلاح هستهای یک درگیری معمولی بین دو گروه بوده و انگارنهانگار که ارتش ایالات متحده و رئیسجمهور وقت آمریکا بانی و مجری این اقدام وحشیانه بودهاند.
کونیکو یامامورا راوی کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» در کتاب خود اشاراتی به این موضوع داشته است. خانم بابایی یک دختر ۷ ساله بود که کشورش مورد تهاجم اتمی ارتش آمریکا قرار میگیرد. او بعدها با ازدواج با یک ایرانی و تشرف به دین اسلام به ایران آمد، با الهام از آیات قرآن کریم نام سبا را برای خود برگزید و باقی عمر را تا درگذشت در ایران بود. محمد بابایی فرزند خانم بابایی در سالهای جنگ تحمیلی هم به شهادت تا او تنها مادر شهیدی باشد که از دیار آفتاب تابان فرزند خود را تقدیم اسلام و ایران کند.
فرا رسیدن سالروز حمله اتمی آمریکا به هیروشیما (۱۵ مرداد) و ناکازاکی (۱۸ مرداد) بهانهای شد تا آن بخش از کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» را مرور کنیم که خانم بابایی از ۷ سالگی خود و تنها حمله وحشیانه اتمی تاریخ بشر را روایت میکند:
«روزها به سختی میگذشت تابستان داغ ۱۹۴۵ میلادی رسید؛ من و چند نفر از دوستانم برای ماهیگیری به ساحل رودخانه رفته بودیم وقتی برگشتیم، قیافه همه اعضای خانواده گرفته و درهم بود. خبری را از رادیو شنیده بودند: «هیروشیما در کمتر از یک دقیقه در آتش سوخت و خاکستر شد هیچکس نمیدانست بمب اتم چیست و چه میکند؟ مردمی که کیلومترها از هیروشیما فاصله داشتند آن روز طلوع خورشید را دو بار دیدند. چهار روز بعد خبر مشابه دیگری رسید: شهر ناکازاکی هم مثل هیروشیما با یک بمب سوخت و خاکستر شد.
با انفجار هیروشیما و ناکازاکی ترس و وحشت مثل هیولا بر جان همه پنجه زد. ما با هیروشیما فاصله زیادی نداشتیم. حالا باید یا ما به آشیا میرفتیم تا پدر و برادرم تنها نمانند یا آنها باید به روستا میآمدند که اگر قرار بود بمیریم همه با هم بمیریم مادر و خواهرانم در کشوقوس ماندن در روستا یا برگشتن به آشیا بودند که مادربزرگم همه را جمع کرد. قرار بود خبر مهمی را رادیو از زبان امپراتور به مردم بگوید. دور رادیو نشستیم و به صدای امپراتور، هیروهیتو که تا آن زمان صدایش را نشنیده بودیم گوش کردیم امپراتور با زبان رسمی و کلاسیک ژاپنی سخن گفت و پایان حضور ژاپن در جنگ جهانی دوم را اعلام کرد. این سخنان به معنی تسلیم شدن امپراتور در مقابل خواست آمریکا و متحدانش بعد از بمباران هیروشیما و ناکازاکی بود، سخنانی که بسیاری از ژاپنیهای متعصب که برای امپراتور مرتبه خدایی قائل بودند، جگرسوز و حتی تحمل ناپذیر بود. شماری از مردان به نشانه وفاداری به امپراتور به شیوه سنتی هاراگیری با شمشیر شکم خود را پاره کردند. شنیدم شماری از زنان و دختران جوان برای اینکه به دست آمریکاییها نیفتند به داخل غاری در دل یک کوه رفتند و دستهجمعی خودکشی کردند.
آمریکاییها از اینکه به خاطر نابودی هیروشیما و ناکازاکی کینه و خشم را در چهره ژاپنیها میدیدند توجیهی فریبکارانه برای افکار عمومی مردم ساختند و از شیرینی پایان جنگ سخن گفتند و سعی کردند تلخی بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی را در شیرینی پایان جنگ پنهان کنند و همه گناهها را به گردن امپراتور انداختند و گفتند اگر از بمب اتم استفاده نمیشد، امپراتور هیروهیتو هرگز تسلیم نمیشد و جنگ جهانی دوم پایان نمییافت. مردم به این توجیهات بیاعتنایی کردند اما از سویی خوشحال بودند که جنگ به پایان رسیده است و میتوانند خانههایشان را از نو بسازند.
تکلیف خانواده ما هم معلوم بود همه ما میتوانستیم به آشیا که کمتر از کوبه بمباران شده بود، برگردیم اما خالهام به خاطر دلبستگی به من اصرار داشت تا مدتی همچنان در روستا بمانم؛ بالاخره، مادرم را راضی کرد مادر و مادربزرگم با خواهرانم به آشیا برگشتند و من تا قبل از شروع سال تحصیلی کنار او ماندم.»
«مهاجر سرزمین آفتاب» خاطرات خانم کونیکو یامامورا( سبا بابایی) به قلم حمید حسام و مسعود امیرخانی و توسط انتشارات سوره مهر منشر شده است.
رهبر انقلاب در تقریظی بر این کتاب که در شهریورماه ۱۴۰۱ منتشر شد خاطرنشان کردهاند:
«سرگذشت پرماجرا و پرجاذبهی این بانوی دلاور، که با قلم رسا و شیوای حمید حسام نگارش یافته است، جدّاً خواندنی و آموختنی است. من این بانوی گرامی و همسر بزرگوار او را سالها پیش در خانهشان زیارت کردم. خاطرهی آن دیدار در ذهن من ماندگار است. آن روز جلالت قدر این زن و شوهر با ایمان و با صداقت و با گذشت را مثل امروز که این کتاب را خواندهام، نمیشناختم؛ تنها گوهر درخشانِ شهید عزیزشان بود که مرا مجذوب میکرد. رحمت و برکت الهی شامل حال رفتگان و ماندگان این خانواده باد.«