تصمیم انقلابی، تبیین جهادی
حضور مجدّد آیتالله خامنهای در مناطق عملیّاتی و جنگی، پس از موافقت امام خمینی
پس از قبول قطعنامهی ۵۹۸ از سوی ایران در روزهای پایانی تیرماه سال ۱۳۶۷، رژیم بعث عراق در تاریخ ۱۳۶۷/۴/۳۱ حملهای گسترده و طرحریزیشده را برای تصاحب بخش وسیعی از مناطق کشور و همچنین فراهم کردن امکان تهاجم نظامی منافقین به جبههی غرب آغاز کرد. در واکنش به این اقدام، آیتالله خامنهای به عنوان رئیسجمهور وقت تصمیم گرفتند با حضور در میان رزمندگان، روحیّهی مضاعفی به آنها منتقل کنند و مهمتر از آن، بسیج مردمی را مدیریّت کنند.
با اعلام پذیرش قطعنامه، اتّفاقی در جبههها افتاد که حقّانیّت تمام موضعگیریهای ایران دربارهی رژیم صدّام را ثابت کرد. بعثیها با تصوّر اینکه ضعف ایرانیها مایهی پذیرش صلح شده، از چند نقطهی مرزی با تمام قوا حمله کردند و وارد خاک ایران شدند. غافلگیر شدن نیروهای مستقر در مرزها باعث شد که نیروهای متجاوز، حتّی به نزدیکی خرّمشهر هم برسند.
قصّهی روزهای اوّل جنگ در سال ۱۳۵۹ دوباره تکرار شد، امّا این بار شرایط بسیار متفاوت بود؛ گویا یک جنگ جدید آغاز شده بود، جنگی که بوی خداحافظی با جبههها را میداد؛ یعنی آخرین فرصت. بسیجیان آمادهی شهادت و خشمگین از دست دشمن، فوجفوج به سمت جبههها روان شدند. آیتالله خامنهای، به عنوان امامجمعهی تهران، مانند روزهای اوّل جنگ، نمیتوانستند در تهران بمانند؛ امّا این بار ایشان علاوه بر امامجمعه بودن، رئیسجمهور کشور هم بودند و امام منع کرده بودند که ایشان حتّی به استانهای هممرز با عراق بروند، چه برسد به جبهه. لذا آیتالله خامنهای نزد امام خمینی (رحمة الله علیه) رفتند و وضعیّت جبههها را تشریح کردند و آنگاه امام اجازه دادند.
حضرت آیتالله خامنهای دوباره لباس رزم پوشیدند و به جبهه رفتند. این حرکت، موج عجیبی در کشور به راه انداخت. داوطلبان حضور در جبههها آنقدر زیاد شدند که پس از چند روز، اعلام کردند دیگر کسی نیاید و نیروها آماده باشند تا اگر لازم شد، آنگاه اعزام شوند. بسیاری از ائمّهی جمعه و علمای کشور هم از امامجمعهی تهران الگو گرفتند و با رزمندگان همراه شدند.
سیل خروشان و خشمگین فدائیان خمینی با نیروهای خوشخیال بعثی برخورد و به ضربهای آنها را تارومار کردند. صدّام که دوباره وهم برش داشته بود و سرش را در ایران جلو آورده بود، با سیلی محکم امام و امّت به مرزها برگشت، تا حساب کار دستش بیاید.(۱)
بعد از آغاز حملهی مجدّد و سراسری رژیم بعث عراق، آیتالله خامنهای در دوّم مرداد ۱۳۶۷ در پیامی به ائمّهی جمعهی سراسر کشور، بار دیگر بر حضور همگانی در جنگ تأکید فرمودند. متن پیام آیتالله خامنهای، امامجمعهی تهران، خطاب به ائمّهی جمعهی سراسر کشور پس از پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ و آغاز حملهی مجدّد و سراسری عراق به ایران اسلامی بدین شرح است:
«بسماللهالرّحمنالرّحیم
اَلا وَ اِنَّ الشَّیطانَ قَد ذَمَّرَ حِزبَهُ وَ استَجلَبَ جَلَبَهُ لِیَعودَ الجَورُ اِلىٰ اَوطانِهِ وَ یَرجِعَ الباطِلُ اِلىٰ نِصابِه.(۲)
حضرات حجج اسلام و آیاتالله، ائمّهی جمعهی محترم سراسر کشور (دامت تأییداتهم)
چنانکه میدانید، دشمن متجاوز، پس از رانده شدن از میهن عزیز اسلامیمان، بار دیگر با تکیه به کمک دشمنان جهانی اسلام، تجاوز خود را از سر گرفته و از چند نقطه به درون مرزها رخنه کرده است. نیّت پلید او آن است که پیش از اجرای قطعنامهی ۵۹۸ و استقرار آتشبس، موضع برتر را از لحاظ جغرافیایی به دست آورد و در مذاکرات پیرامون موادّ قطعنامه، به اتّکاء همین موضع برتر، با زورگویی و قلدری، شرایطی را مطرح و نارواهایی را بر ملّت شجاع و انقلابی ما تحمیل کند. او که بارها در میدان نبرد، برق صلابت و قدرت الهی رزمندگان ما را دیده و بارها با عجز و ذلّت، آتشبس را از ملّت ایران التماس کرده، اکنون مغرور از قدرتی موقّت و زودگذر، طبیعتِ جنگطلبِ خود را آشکار میکند و بی آنکه از تجربهی تلخ آتشافروزیاش درسی گرفته باشد، یک بار دیگر ابلهانه قدم به بیشهی شیران خدا نهاده و با پای خویش به سمت پرتگاه به پیش میرود.
حامیان صدّام که با اسلام و ملّت انقلابی ایران کینهای آشتیناپذیر دارند، همانها که تا دیروز ریاکارانه از صلح دم میزدند و ما را بر نپذیرفتن قطعنامهی ۵۹۸ شماتت میکردند، امروز به طمع افتادهاند که ایران اسلامی را به امضای قراردادی خفّتبار مجبور کنند؛ و لذا بر خلاف ادّعاهای قبلی و ظاهری خود، حاکم سبکسر و مغرور و نابخرد بغداد را در خفا به ادامهی تجاوز و تأخیر در اجرای قطعنامهی ۵۹۸ تشویق میکنند. اینان همانهایی هستند که در طول هشت سال جنگ، همواره او را با پول و سلاح و تبلیغات کمک کردهاند و اکنون میکوشند که نتیجهی آن همکاریهای جنایتآلود خود را در ضعف و شکست اسلام و ایران به دست آورند. ابرقدرتهای شرق و غرب امید بستهاند که ملّت انقلابی ما را شکستخورده معرّفی کنند؛ جهانخواران امید بستهاند که پرچم آزادی مسلمین را که به دست توانای ملّت ما برافراشته شده است، سرنگون کنند؛ دیوانِ آدمیخوار امید بستهاند که نور خدا را در میهن ما و برق امید را در دل ملّتهای مستضعف خاموش کنند. آنها نیروهای خود را بر روی هم گذاشتهاند و به هر شیوهی جنایتآمیز متوسّل میشوند تا جمهوری اسلامی را دچار شکست نظامی و سپس شکست سیاسی کنند و از ملّت مبارز و انقلابی ما انتقام بگیرند. آنها به این گمان باطل که ملّت ایران از جنگ خسته شده است، نقشه کشیدهاند که این ملّت سرافراز و سربلند را به ذلّت بکشانند و آتش کینهی دهسالهی خود را فرونشانند.
آنان نمیدانند که ملّتی خداجوی و فداکار که زنجیر بندگی ابرقدرتها را پاره کرده و بر اوج قلّهی عبودیّت خدا برآمده، هرگز تن به ذلّت نخواهد داد. آن کوردلان ندانستهاند که «لِلّهِ العِزَّةُ وَ لِرَسولِهِ وَ لِلمُؤمِنین»؛(۳) ملّتی که با توکّل به خدا و اعتمادبهنفس، آوازهی عزّت خویش را به فلک رسانده، هرگز تن به خفّت و خواری نخواهد داد. آری، «هَیهاتَ مِنَّا الذِّلّةُ اَبَی اللهُ ذٰلِکَ وَ رَسولُهُ طابَت وَ طَهُرَت».(۴) آنان فراموش کردهاند که در هشت سال قبل که این توطئهی خباثتآمیز عیناً به دست حزب بعث عفلقی آغاز شده بود، چگونه با قدرت انقلابی و ایمان اسلامی مردم نقشبرآب گشت. آنان فداکاری ملّت ما را که در سختترین اوضاع، به یاری نیروهای مسلّح خود شتافت و صحنهی نبرد را به مزبلهی اجساد متجاوزان عراقی مبدّل ساخت، از یاد بردهاند. آنان ندانستهاند که در هنگامهی جهاد فیسبیلالله، مردم از هر قشر و گروه، سر از پا نشناخته و بیقرار به مقابله با دشمن میشتابند و جان خود را سپر بلای اسلام و انقلاب و میهن عزیز میکنند. آری، آنان امام ما و ملّت ما را نشناختهاند.
ما قطعنامه را پذیرفتیم تا اگر آن دزد متجاوز و شرور بغداد براستی از عمل خود پشیمان شده و توبه کرده است، ما بهانهای به دست دشمنان خود نداده و ندای صلح سازمان ملل را اجابت کرده باشیم؛ امّا اکنون که فریب و دروغ او بر همه آشکار شده و سخن همیشگی ما به اثبات رسیده است و اکنون که ارتش متجاوز بار دیگر به خاک پاک ایران اسلامی قدم نهاده است، هیچ پاسخی جز سلاح روا نیست. امروز نیز باید ملّت به کمک نیروهای مسلّح بشتابد؛ امروز نیز باید دلها و همّتها، جسمها و جانها برای دفاع از میهن عزیز، کعبهی امید مستضعفان و پایگاه رفیع اسلام و قرآن، بسیج شوند؛ امروز نیز همهی قشرها باید به ندای امام خود لبّیک گویند و سرکوب متجاوز را واجبترین فریضه بدانند. علما باید پیشاهنگ و عَلَمدار این حرکت عظیم باشند و یک بار دیگر فداکاری خود را در راه خدا و اسلام به اثبات برسانند و به طور ویژه، ائمّهی جمعهی محترم، مسئولیّت بزرگی را که در این لحظات بسیار حسّاس و تعیینکننده از تاریخ اسلام متوجّه آنان است، بدرستی احساس نمایند.
اینجانب با درک عمیق از اهمّیّت زمان و با اذعان به اینکه جهاد و شهادت، در این برههی حسّاس، فریضهای مضاعف است، تن و جان ناقابل خود را به جبههی حق برده، در معرض تکلیف و قضای الهی میگذارم و از شما نیز همراهی و همگامی میطلبم. من کان فی الله باذلاً مهجته و موطّناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل و یلحق.
والسّلامعلیعباداللهالصّالحین
سیّدعلی خامنهای ـ امامجمعهی تهران ۱۳۶۷/۵/۲»
ایشان خود نیز بهسرعت در میان رزمندگان حاضر شدند و در سوّم مرداد ۱۳۶۷، خطاب به آنان گفتند: «آن روزی که این ملّت احساس کنند که میهنشان و اسلام و انقلابشان و ارزشها و آرمانشان تهدید میشود، دیگر قشر و گروه نمیشناسند؛ از همهی قشرها، از مسئولین مملکتی اعم از رئیسجمهور، وزرا، مسئولین انتظامی و نظامی، روحانیّت، آحاد مردم، همه جانشان را برمیدارند و برای دفاع از انقلاب اسلامی، یک بار دیگر به جبههها میشتابند.»
ایشان که خود نیز در منطقهی جنگی حضور داشتند، تصریح کردند: «اگر بتوانیم این جانی را که به هر حال از ما گرفته خواهد شد، امروز خرج اسلام و انقلاب و میهن اسلامی و شرف این ملّت بکنیم، سود کردهایم. من که روحیّه و احساس و نشاط جوانی شما را ندارم، در یک چنین دورهای، به تقلید و تبعیّت از شما جوانها جسم خودم را برداشتهام و آوردهام اینجا، به امید اینکه بتوانم آن را خرج بکنم.»(۵)
آیتالله خامنهای، در بیستوپنجم فروردین ۱۳۷۱ در دیدار با خانوادههای شهدای مشهد، دربارهی حضور مردم در جبههها پس از پذیرش قطعنامه میفرمایند: «اگر پدرها و مادرها این شجاعت را، این فداکارى را، این استغناء را، این گذشت واقعاً عظیم را به خرج نمیدادند، مگر این جهاد ادامه پیدا میکرد؟ هیچ نفَسى نمیتوانست. نفَس امام، گرمترین نفَسى است که ما بعد از معصومین تا حالا دیدهایم؛ امّا خب نفَس معصوم نتوانست؛ دیدید امیرالمؤمنین چه کشید؟ و [همچنین] پیغمبر. قرآن میگوید: تو به آنها میگویى بروید جنگ، یَقولونَ اِنَّ بُیوتَنا عَورَةٌ وَ ما هِیَ بِعَورَةٍ اِن یُریدونَ اِلّا فِرارًا؛(۶) این قرآن است؛ این نفَس پیغمبر بوده؛ نمیتوانست اینها را به جبهه بکشاند؛ [میگفتند] خانهمان خراب است، گرفتارى داریم، تابستان است، وقت خرما چیدن است، وقت محصول برداشتن است، کاسبىمان مانده! بعد از این جریانِ قطعنامه که باز حمله کردند و امام پیام دادند(۷) و بنده یک چیزى نوشتم(۸) و رفتیم آنجا، من دیدم واقعاً در این فصل، تمام این بیابان و کوه و دشت پُر از مردم است؛ اینها کار نداشتند؟ اینها کشاورزى نداشتند؟ بیوت اینها «عوره»(۹) نبود؟ عجیب است! این حرکت چه بود؟ این چه قدرتى بود؟ جز قدرت خدا هیچ چیز دیگر نبود و عاملش هم شماها بودید؛ من میخواهم این را عرض بکنم.»
همچنین، در بیستونهم شهریور ۱۳۷۲ در دیدار مسئولان برگزارکنندهی هفتهی دفاع مقّدس، در این زمینه روایت کردند: «ما در جنگ فهمیدیم که ملّت ما یک فرصت ملّىِ فوقالعادهاى دارند و آن، این است که مردم احساس مسئولیّت دارند؛ مردم ایران اینجوری هستند؛ شاید همهى مردم دنیا اینجور نباشند. مثلاً تا میفهمند که بعد از قضیّهى قبول قطعنامه دشمن دارد فرصتطلبى میکند و از موقعیّت میخواهد سوءاستفاده کند، ناگهان شما مىبینید آنچنان جبههها پُر میشود که در طول جنگ، کمتر سابقه دارد، یا هیچ سابقه ندارد؛ توجّه میکنید؟ بعد از قطعنامه اینجورى شد؛ قطعنامه را ما قبول کردیم، عراق حمله کرد، ناگهان مردم دیدند این دارد نارو میزند، دارد فرصتطلبى میکند؛ ناگهان همه احساس مسئولیّت کردند؛ نگفتند دیگر حالا کار گذشته؛ میخواستند قبول نکنند، چرا امام قبول کرد؟ یک ملّت میتوانستند اینجورى بگویند، نگفتند؛ یعنى این یک خصوصیّت ملّى است در ما، این را در جنگ ما میفهمیم، کمااینکه در انقلاب هم میفهمیم، در قضایاى بزرگ از جمله در جنگ میفهمیم. هیچ صحنهاى مثل صحنهى جنگ براى گزارش خصوصیّات یک ملّت و همهى چیزهایى که در گزارهى تاریخى مورد نظر است بهتر نیست.»
بازدید از یگانهای مستقر در مناطق عملیّاتی و تقویت روحیّهی رزمندگان و تبیین علل پذیرش قطعنامهی ۵۹۸
با پذیرش قطعنامهی ۵۹۸، رزمندگان که خود را بینصیب از برکات جنگ میدیدند، بهشدّت دچار ضعف روحیّه شدند؛ لذا در این شرایط، آیتالله خامنهای بار دیگر وارد صحنه شدند. کمتر از یک هفته پس از پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ شورای امنیّت، حضرت آیتالله خامنهای، رئیسجمهور و امامجمعهی تهران، در خطبههای نماز جمعه، ملّت و رزمندگان ایران را پایهگذاران «یک غرور ملّی تمامنشدنی و پایانناپذیر» معرّفی میکنند که «بدون کمک گرفتن از هیچ دولت و قدرتی و بدون تکیه بر هیچ تکیهگاهی غیر از شخصیّت خودش و خدای خودش، توانسته در مقابل یک رژیمی که شرق و غرب او را کمک کردند و به او کمک تزریق کردند، ایستادگی کند.» آیتالله خامنهای همچنین با تأکید بر قدرت رزمندگان اسلام فرمودند: «نیروهای سرزنده و تازهنفَس و قدرتمند ما باید آماده باشند که اگر دشمن به فکر حیلهگری افتاد، بتوانند در زمان مناسب و با سرعت لازم پاسخ او [را بدهند و حیلهی او] را به خودش برگردانند.» ایشان در ادامه مردم و رزمندگان ایران را «سرافرازان تاریخ» خواندند که توانستند با جان و دل از خاک و ناموس خود دفاع کنند.(۱۰)
در سوّم مرداد ۱۳۶۷ و بعد از پذیرش قطعنامه نیز که سازمان منافقین، با پشتیبانی آمریکا و رژیم بعث عراق، بنای حمله به خاک ایران و کشتار مردم را گذاشت، باز هم آیتالله خامنهای وارد میدان شدند و کوشیدند تا بسیج عمومی حفظ شود.
بدین ترتیب، در دوران ریاست جمهوری آیتالله خامنهای، به دلیل مخالفت امام با حضور رئیسجمهور در جبهههای جنگ، ایشان به برخی حضورها و بازدیدهای محدود اکتفا کردند؛ امّا در مقطع پایانی جنگ و پس از قبول قطعنامهی ۵۹۸، وضعیّت وخیم جبههها و ناراحتی و ناامیدی حاکم بر جمع رزمندگان به دلیل پذیرش قعطنامه ایشان را ناگزیر کرد که پس از کسب موافقت امام، برای تبیین دلایل پذیرش قطعنامه و ترسیم مسیر آیندهی جنگ حق و باطل، به جبههها رهسپار شوند.(۱۱) در این بازدیدها، آیتالله خامنهای در جلسات پرسش و پاسخ با رزمندگان شرکت میکردند و به سؤالات و ابهامات آنان پاسخ میگفتند.
(۱ روزنامه کیهان، شماره ۲۱۷۸۴، دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۶
(۲ نهجالبلاغه، خطبهی ۲۲
(۳ سورهی منافقون، بخشی از آیهی ۸؛ «... عزّت از آنِ خدا و از آنِ پیامبر او و از آنِ مؤمنان است ...»
(۴ لهوف، ص ۹۷
(۵ ثمرات مدیریّت میدانی آیتالله خامنهای در دفاع مقدّس، پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۹/۷/۲
(۶ سورهى احزاب، بخشى از آیهى ۱۳؛ «... میگفتند: خانههاى ما بىحفاظ است؛ و[لى خانههایشان] بىحفاظ نبود؛ [آنان] جز گریز [از جهاد] چیزى نمیخواستند.»
(۷ صحیفهى امام، ج ۲۱، ص ۱۰۱؛ بیانات خطاب به فرمانده سپاه (۱۳۶۷/۴/۳۱)
(۸ پیام به ائمّهی جمعهی سراسر کشور (۱۳۶۷/۵/۲)
(۹ بیحفاظ
(۱۰ خطبههای نماز جمعهی تهران، ۱۳۶۷/۴/۳۱
(۱۱ سیّدیاسر جبرائیلی، روایت رهبری، انتشارات انقلاب اسلامی، ص ۳۶۵