- ب ب +

تولد نسل نوی ایران

در میانه‌ی جنگ آنگاه که اخبار و روایت‌های گوناگون اوج می‌گیرند و خیز بر می‌دارند و حتی برخی متخصص رسانه‌ای را در خود غرق می‌کنند - اخبار و روایت‌هایی که بعضاً حتی صحت و سقم‌شان هم مشخص نیست - سخن گفتن و روایت کردن از واقعیات، آن‌گونه که هستند نه آن‌گونه که دشمن آن را بازنمایی می‌کند، اهمیت و ضرورتی مضاعف پیدا می‌کند. البته نه به شکل آنچه که در هجوم اخبار و اطلاعاتی می‌بینیم و امکان رمزگشایی‌ آنها برای مخاطب مشخص نیست بلکه به شکلی که اولویت‌ها را به شیوه‌ای منطقی برای مخاطب مشخص کند، ارتباط منطقی میان پدیده‌ها را تشریح کرده و توجه مخاطب به سمت و سویی رهنمون شود که در حالت عادی چندان مد نظر قرار نمی‌گیرند. چهل و پنجمین شماره «صدای ایران» به روح مطهر شهید پارسا منصور هزارجریبی تقدیم شده است.

تولد نسل نوی ایران
* در دوازده‌ روزی که ایران در برابر تهاجم مستقیم رژیم صهیونیستی و همراهی بی‌پرده آمریکا ایستاد، اتفاقی فراتر از یک رویارویی نظامی روی داد؛ یک دگرگونی عمیق در ذهن نسل جوان ایرانی. نسلی که جنگ را ندیده، انقلاب را نزیسته، و بسیاری از آنچه را نسل‌های قبل تجربه کرده بودند، صرفاً از لابه‌لای روایت‌های رسانه‌ای شنیده بود، اکنون با حقایقی عریان و البته عمیق روبه‌رو شد.

در این جنگ، جوان ایرانی با چهره‌ی واقعی دشمن مواجه شد؛ دشمنی که دیگر کسی نمی توانست آن را برای او در پوشش توهم توطئه انکار کند. حالا دیگر تمام قساوت، فریب و خشونتش از نزدیک قابل لمس بود. اگر پیش از این عده‌ای از جوانان با تردید درباره وجود دشمن حرف می‌زدند، حالا با چشم خود دیدند که دشمن چگونه به راحتی از مذاکره به موشک و از لبخند به حمله، عبور می‌کند.

اما این تنها آغاز بود. جنگ، مقاومت را هم ملموس کرد. گفتمانی که سال‌ها از سوی برخی، با برچسب توهم و تعصب تخطئه می‌شد، حالا به مثابه‌ی یک استراتژی عقلانی و ضروری از سوی افکار عمومی مورد تأیید و حتی مطالبه قرار گرفت. این‌بار نه فقط دینداران و متدینین، بلکه همه ایرانیان با گرایش‌ها و سلایق مختلف اجتماعی، سیاسی و حتی مذهبی، گرد مفهوم مقاومت جمع شدند. مقاومت، به مثابه‌ی روح فراگیر ملی.

نسل جوان، به جای لبخندهای دیپلماتیک غرب، حالا قدرت را می‌فهمد. دیگر نمی‌شود با بزک چهره‌ی آمریکا، فریبشان داد. آنچه را شاید ده‌ها میزگرد و مستند و مقاله نمی‌توانست بگوید، جنگ گفت؛ بی‌واسطه و بی‌نقاب، هرچند پرهزینه.

از سوی دیگر، نیروهای مسلح جمهوری اسلامی – با تمام رشادت و جانفشانی‌شان – به الگویی از احترام و افتخار بدل شدند. آن‌گونه که افکار عمومی در داخل و حتی ایرانیان خارج از کشور، با افتخار از مدافعان وطن یاد کردند و برخی حتی خواهان مشارکت مردمی در حمایت از جبهه دفاع ملی شدند؛ از نذر نظامی گرفته تا مطالبه افزایش توانمندی فنی و تجهیزاتی.

سرانجام، این دگرگونی به جایی رسید که حتی سناریوهایی همچون تجهیز به سلاح بازدارنده – ولو در سطح افکار عمومی – به مطالبه بدل شد. نه از سر علاقه به جنگ، بلکه به خاطر درک عمیق‌تری از ماهیت ناامن جهان امروز.

در دنیایی که قانون جنگل حاکم است، نسل جوان ایرانی به یک نتیجه واقعی رسیده: میزان امنیت هر کشور و جامعه‌ای را قدرت آن تعیین می‌کند و بس. و این مهم‌ترین پیام جنگ دوازده‌روزه بود؛ نقطه عطفی در شکل‌گیری واقع‌گرایی دفاعی، بازتعریف مفهوم دشمن، و تقویت همبستگی ملّی حول محور مقاومت.

می‌توان گفت این تغییر نگرش عمیق و جدی در نسل جوان ایرانی، منشاء تغییراتی مهم در آینده اجتماعی و سیاسی ایران خواهد شد. تغییراتی که به هیچ وجه مطلوب آمریکا و رژیم اسرائیل نیست، هر چند خود آنها با حماقت حمله به ایران آن را رقم زدند.