جایگاه استاد مرتضی مطهری در فلسفهورزی
شکی نیست که استاد مرتضی مطهری حق و منتی عظیم بر گردن نسل معاصر دارد و تکریم و تجلیل او، قدرشناسی از خردگرایی و حرمتنهادن به اندیشهورزی ودغدغهمندی است. چنان که در این گفتار آوردهام، استاد مطهری در زمانهٔ خودش چنان که باید قدر نیافت و پس از شهادتش و به خصوص در دو دههٔ اخیر اغراقها و بزرگنماییهایی در باب شخصیت او صورت گرفت که حتی میتوان گفت گاهی، پارهای از سخنان دربارهٔ او، به تحریف شخصیت ایشان منتهی شده است. من در این گفتار کوشیدهام بر سبیل اعتدال حرکت کرده و در حد بضاعت اندکم خوانشی غیرجانبدارانه و منصفانه از زوایایی از شخصیت ایشان عرضه بدارم. بر همین اساس -چنانکه تفصیلش را در این سخنان خواهید شنید- معتقدم استاد مطهری علیرغم آنکه فقه میدانست و ظرفیت این را داشت که به فقیهی تراز اول مبدل شود، اما عملا هرگز چنین نشد و او در قامت فقهای برجستهٔ زمانهٔ خودش نیز ظاهر نگشت؛ چرا که روزگار مسیر دیگری را پیش پای او نهاد. مطهری فلسفه میدانست، خوب هم میدانست، اما فلسفهدانی او را نباید با اغراق، فلسفهورزی مبتکرانه و مبدعانه جلوه داد و از این بالاتر او را بر قلهٔ قاف فقاهت و تفلسف جای داد. او مقرر خوشبیان و چابکزبان فلسفهٔ اسلامی بود و جایگاه واقعی و وادی ایمناش نیز در همین موطن است. میتوان مدعی شد که به همان وزان که وی، در فلسفهٔ اسلامی توانمند و قابلاعتناء ظاهر شد، اما بصیرتهایش در فلسفه غرب و بهطور خاص در فلسفهٔ تطبیقی، عمدتاً غیرمعرفتبخش و بعضاً توأم با خطاهای فاحش است. نیک میدانم که قسمتی از این ضعفها متوجه تغذیهٔ فکریای است که از جانب فلسفهٔغرب پژوهان عصر خودش به او خورانده میشد و بخشی دیگر معلول کمبود یا نبود امکانات و ابزارهای نظری (Theoretical tools) لازم برای پرداختن به چنین بحثهایی توسط ایشان بوده است؛ اما به هر صورت اینک، این قسمت از کار استاد مطهری، در کنار تراث عظیم بهجایمانده از او، در دسترس ماست و به جهت جایگاه او در میدان اندیشه و فکر، باید به نقد گذاشته شود و سره از ناسرهاش تمایز داده شود. این سخنرانی کوتاه به یک مسأله از این مسائل پرداخته و امیدوارم امکان طرح موارد دیگر را در مجالهای دیگر بیابم. مطهری نه چنان کوچک بود که بتوان از او چشم پوشید و نه چنان بزرگ که بتوان او را در عِداد «بزرگان تاریخ تشیع» قرار داد -چنانکه یکی از سروران چند روز پیش از این، از او تحت این عنوان یاد میکرد و با عَلَمی همچون شریف مرتضی، مقایسه میکرد- که اقلا به زعم من پذیرفتنی نیست و محل تأمل ونقد است؛ اگر بزرگان تاریخ تشیع، فحول و اعلامی همچون شیخ طوسی، علامه حلی، شیخ مرتضی انصاری و امثالهم یا از سوی دیگر سهروردی و خواجه نصیر و میرداماد و ملاصدرا باشند، واضح است که فردی چون استاد مطهری، با تمام شأن و مرتبت علمیای که باید برای او قائل بود، توان همسری و برابری با این نامهای بزرگ و حتی بزرگان قرنِ خودش، همچون آیتالله بروجردی، علامه طباطبایی، آقابزرگ تهرانی و... را ندارد. مگر اینکه تعریفمان از بزرگان تاریخ تشیع را عوض کنیم که آنگاه نزاع، نزاعی لفظی خواهد بود. مطهری را باید در صف ملصحان اجتماعی و نواندیشانی همچون سیدجمال، محمد عبده، اقبال و حتی شریعتی و بازرگان نشاند.
در پایان متذکر میشوم که پرداختن به افکار یک متفکر و نقد آراء او، کاشف از اهمیت آن متفکر نزد ناقد است و به نوعی تعظیمی به جایگاه علمی اوست.
امین سیدی