- ب ب +

وصف و روایتگری

وصف ابزار برجسته‌سازی در متن ادبی و محرک عواطف و احساسات مخاطب است. از آغاز شعر فارسی تاکنون، شاعران این عنصر مهم را در همة قالب‌های شعری و منظومه‌های روایی به کار برده‌اند. روایت، شیوة ارائة رخداد یا رخدادهاست و در تحلیل روایت عوامل دخیل در روایت، زمان و اجزای روایت، بررسی می‌شود.
وصف و روایتگری
 
مسئلة مهم در متون روایی، ارتباط وصف با روایتگری و کارکرد وصف در متن روایی است. این مسئله در نظریة فرمالیست‌ها تا ساختگرایان فرانسوی بیان و بررسی شده است. بوریس توماشفسکی، رولان بارت، ژرار ژنت، سیمور چتمن و فیلیپ هامان به این مطلب توجه ویژه داشته‌اند. در این میان بحث ساختگرایان علمی‌تر است؛ زیرا «ساختگرایان رهیافت انتقادی خود را از علم زبان‌شناسی فردینان دو سوسور به وام گرفته‌اند» (امامی و قاسمی‌پور، ۱۳۸۷: ۱۴۸).
 
وصف، بن‌مایة آزاد و هم‌بسته
 
بوریس توماشفسکی نخستین کسی است که به گونه‌شناسی خبرهای روایی همت گمارد. «توماشفسکی بر ضرورت طبقه‌بندی بن‌مایه‌ها بسته به کنش عینی‌ای که هرکدام ترسیم می‌کند، تأکید کرده است» (تودوروف، ۱۳۸۸: ۱۵۹). او در جستاری به نام «درون مایگان» بر این باور است که اصل وحدت‌بخش در یک اثر ادبی یک فکر کلی است که درون‌مایه نام دارد. درون‌مایة اصلی هر اثر ادبی از واحدهای درون‌مایه‌ای کوچک‌تر ساخته شده است؛ اگر این واحدها را به اندازه‌ای کوچک کنیم که دیگر تجزیه نشود، بن‌مایه یا نقش‌مایه به دست می‌آید (رک: اسکولز، ۱۳۸۳: ۱۱۶ و ۱۱۵). توماشفسکی کوچک‌ترین واحد بنیادی روایت را نقش‌مایه یا بن‌مایه (Motif) می‌نامد. این واحد بنیادی به آزاد (Free motif) و هم‌بسته یا پیوسته (Bound motif) تقسیم می‌شود. واحد هم‌بسته به آن دسته از نقش‌مایه‌ها گفته می‌شود که در بازگویی حذف‌شدنی نیست. در مقابل واحد آزاد، واحدهایی وجود دارد که می‌توان آنها را حذف کرد و برای پیرنگ ضروری به نظر نمی‌رسد. از‌سوی دیگر بن‌مایه‌ها بر مبنای کنش عینی‌ای که توصیف می‌کند به دو دسته تقسیم می‌شود. «بن‌مایه‌هایی که موجب تغییر موقعیت می‌شود، بن‌مایه‌های پویا (Dynamic motf) و بن‌مایه‌هایی که باعث تغییر موقعیت نمی‌شود، بن‌مایه‌های ایستا (Static motif) به شمار می‌آید. معمولاً بن‌مایه‌های آزاد، ایستاست اما همة بن‌مایه‌های ایستا، آزاد نیست» (تودوروف، ۱۳۸۸: ۳۰۳). «درواقع بن‌مایه‌های ایستا از متن قابل حذف است و رابطة زمانی و علّی ندارد؛ اما در مقابل بن‌مایه‌های پویا با یکدیگر رابطة زمانی و علّی دارد و بنابراین از متن قابل حذف نیست» (رک: اخوت، ۱۳۷۱: ۵۱). بن‌مایه‌های هم‌بسته به پیرنگ وابسته است؛ اما بن‌مایه‌های آزاد با پیرنگ وابستگی ندارد. «بن‌مایه‌های پیوسته، عناصر ساختاری اصلی، ثابت و تغییرناپذیر قصه‌ها از نوع شخصیت و عمل داستانی و کنش گفتارها که موجب تغییر موقعیت در داستان می‌شود، به شمار می‌رود و بن‌مایه‌های ایستا عناصر ساختاری فرعی و متغیّر داستان‌ها از نوع راوی، گزاره‌های روایی، وصف زمان و مکان و اشخاص و برخی موقعیّت‌ها، برخی گفتگوها، تک‌گویی‌ها، حادثه‌های فرعی و نتیجه‌گیری‌هایی است که باعث تغییر در موقعیّت‌ها نمی‌شود» (پیغمبرزاده، ۱۳۹۴: ۱۱۰). توصیف‌های مربوط به طبیعت، رنگ اقلیمی، اسباب و اثاثیة منزل، ویژگی‌های ساکن شخصیت‌ها و نمونه‌هایی از این دست، به‌طورکلی بن‌مایه‌های ایستا را تشکیل می‌دهد. «بن‌مایه‌های آزاد به دلیل ساخت هنری اثر و تحت تأثیر سنت ادبی به کار می‌رود» (تودوروف، ۱۳۹۲: ۳۰۰). کنش‌ها و رفتارهای شخصیت‌های اصلی، بن‌مایه‌های پویاست که برای داستان اهمیت اساسی دارد و باعث حرکت آن می‌شود. برای تشخیص بن‌مایه‌های متن روایی، ابتدا اثر برپایة درونمایه‌ها تجزیه می‌شود؛ سپس اجزا و مادة اولیة درون‌مایه (گزاره) تعیین خواهد شد و پس از آن بن‌مایة هر گزاره مشخص می‌شود؛ سرانجام نیز باید نوع بن‌مایه را تعیین کرد؛ بنابر این شیوه، روایت یوسف و زلیخا به این اجزا تجزیه می‌شود: تولد یوسف، آگاهی زلیخا از یوسف در خواب، حسادت برادران یوسف، فروختن یوسف به عزیز مصر، به زندان افتادن یوسف، عابد‌شدن زلیخا، مرگ یوسف و زلیخا. هرکدام از این اجزا، بن‌مایه‌هایی دارد. بر این پایه در این روایت بن‌مایه‌های هم‌بسته (پیوسته) عبارت است از: تولد یوسف، خواب‌دیدن زلیخا و عاشق‌شدن بر یوسف در خواب، تلاش برای یافتن یوسف، پیدا‌نکردن یوسف و ازدواج اجباری با عزیز مصر، حسادت برادران یوسف و به چاه انداختن او، فروختن یوسف به مالک، فروخته‌شدن یوسف به عزیز مصر، بزرگ‌شدن یوسف نزد زلیخا، عاشق‌شدن زلیخا بر یوسف، عرضة عشق به یوسف و پرهیز او از پذیرش این گناه، به زندان انداختن یوسف، تعبیر خواب زندانیان در زندان، آزادشدن یوسف به‌سبب تعبیر خواب، عزیز مصر شدن یوسف، رسیدن به عشق حقیقی و عابد‌شدن زلیخا، ازدواج یوسف و زلیخا به‌سبب دگرگونی روحی زلیخا و سرانجام مرگ یوسف و به دنبال آن مرگ زلیخا.
 
به همراه هریک از بن‌مایه‌های هم‌بسته شمار بسیاری از وصف وجود دارد. اوصافی که بن‌مایه‌ها را به نقش می‌کشد از دسته بن‌مایه‌های آزاد و بن‌مایة ایستا به شمار می‌آید و وظیفة نقاشی و تصویرسازی در داستان بر عهدة آنهاست. «لسینگ معتقد است توصیف، مستعد نقاشی است» (بیتنز، ۱۳۹۱: ۲۹)؛ بنابراین همة اوصافی که کارکرد شخصیت‌پردازی و فضاسازی دارد در دستة بن‌مایه‌های آزاد و ایستا قرار می‌گیرد؛ برای مثال در بخش تولد یوسف، بن‌مایه‌های ایستایی از وصفِ ویژگی معنوی و جسمانی یوسف و وصف عصای یوسف وجود دارد. بخش آگاهی زلیخا به وجود یوسف در خواب، سرشار از اوصاف جسمانی زلیخا، یوسف، نسب زلیخا، طیموس شاه، روز، شب، عاشقی و نومیدی زلیخا، وصف بند پای زلیخا، وصف خواستگاران، وصف غلامان و کنیزان جهاز زلیخا، وصف حال زلیخا در قصر عزیز مصر و... است. همچنین در بخش حسادت برادران یوسف، سه بن‌مایة هم‌بسته ـ زلیخا یوسف را بزرگ می‌کند، زلیخا عاشق یوسف می‌شود، زلیخا عشق خود را عرضه می‌کند؛ اما یوسف نمی‌پذیرد ـ وجود دارد که بن‌مایه‌های آزاد و ایستای وصف چاه، وصف یوسف، آبتنی یوسف در نیل، شادی عزیز از خریدن یوسف و... آنها را پرورش می‌دهد. بخش «عزیز مصر یوسف را می‌خرد» بن‌مایه‌های ایستایی دارد که وصف جسمانی یوسف و زلیخا، وصف عاشقی زلیخا، وصف گوسفند و باغ، وصف بی‌قراری زلیخا در عاشقی، آرایش‌کردن زلیخا برای یوسف و... را در بر می‌گیرد. در بخش‌های بعدی، به زندان افتادن یوسف، عابد‌شدن زلیخا و مرگ یوسف و زلیخا نیز شمار بسیاری از این نوع وصف‌ها و بن‌مایه‌های ایستا وجود دارد. نکتة مهم در تشخیص بن‌مایه‌ها این است که هر بن‌مایه با‌توجه‌به متنی که در آن قرار گرفته است تبیین و تحلیل می‌شود؛ بنابراین ممکن است یک بن‌مایه در اثری خاص، بن‌مایة پویا و هم‌بسته باشد، اما در اثری دیگر این بن‌مایه در دستة بن‌مایه‌های آزاد و ایستا قرار گیرد؛ برای مثال بن‌مایة آب‌تنی‌کردن در دو منظومة خسرو و شیرین نظامی و یوسف و زلیخای جامی، به دو شکل متفاوت استفاده شده است. آبتنی‌کردن شیرین در چشمه در منظومة خسرو و شیرین نظامی یک بن‌مایة پیوسته و پویاست؛ زیرا این کنش موجب می‌شود خسرو، شیرین را ببیند و این دیدن روند داستان را تغییر می‌دهد. درواقع این بخش از متن در پیرنگ تأثیرگذار است؛ اما نظامی هم‌زمان با روایت، هوشمندانه این بن‌مایه و کنش‌های شیرین را با وصف‌های بسیار آرایش می‌دهد. درواقع بُعد روایتگری و وصف را ترکیب می‌کند؛ اما در منظومة یوسف و زلیخای جامی بن‌مایة آبتنی یوسف در نیل به‌گونة دیگری بیان می‌شود. کنش آبتنی‌کردن در یوسف و زلیخا به دستور مالک انجام می‌شود تا یوسفِ تمیز‌شده را به بارگاه پادشاه مصر برند. در این بخش از متن، شست‌وشوی یوسف در آب، یک بن‌مایة آزاد است که با بن‌مایة ایستا (وصف) آرایش شده است. بودن یا نبودن این کنش در پیرنگ داستان تأثیری ندارد؛ بنابراین بن‌مایة آزاد به شمار می‌آید.
 
وصف، تحلیل زمان
 
اهمیت ژرار ژنت در نظریة او دربارة زمان و روایت خلاصه می‌شود. مطالة ارتباط میان زمان داستان و زمان متن را تحلیل زمان می‌نامند. یکی از مسائل مهم ازنظر ساختگرایان، ارتباط زمان و چگونگی تبلور آن در روایت است. درواقع زمان، عامل سازندة داستان و روایت به شمار می‌آید. به‌طو‌رکلی «هر متن روایی دارای دو زمان است: یکی زمان دال روایت یعنی مقدار زمان خوانش متن روایی و دیگر زمان مدلول یعنی مقدار زمان رخدادهای داستان» (قاسمی‌پور، ۱۳۸۷: ۱۲۳). نویسندگان برای ارائة داستان می‌توانند در سه حوزة نظم روایت، سرعت روایت و بسامد رویدادها تغییر ایجاد کنند.
 
سرعت روایت عبارت است از ارتباط میان مدت زمانی که رویداد واقعاً به طول می‌انجامد و مدت زمانی که متن آن را بیان می‌کند. ژنت بین طول مدت زمان وقوع رخدادی در داستان و مدت ارائة آن در متن و به عبارتی حجم ارائه‌شدة متن نسبت یکسانی قائل می‌شود در این حالت داستان با روند ثابت و معیار پیش می‌رود. این نوع در روایت‌های نمایشی و به‌صورت دیالوگ دیده می‌شود. ژنت در مقایسه با روند ثابت، روند مثبت و منفی را ارائه می‌دهد. درواقع روند مثبت و منفی نوعی عدم توازن بین زمان متن و حجم متن است. هنگامی‌که روایت، قطعه‌ای را حذف یا خلاصه می‌کند، داستان روند مثبت دارد. اگر نویسنده به‌صورت گذرا و فهرست‌وار مطالب را بیان کند داستان خلاصه و چکیده می‌شود و حجم مطلب نسبت‌به زمان وقوع حادثه در متن کمتر می‌شود، این چکیده‌ای است که چندین سال کامل را در یک جمله خلاصه می‌کند. «اگر روایت، قطعه‌ای را بسط دهد و درنگ کند درواقع داستان روند منفی خواهد داشت» (رک: هاشمی‌ سلیمی، ۱۳۸۹: ۵)؛ یعنی زمان بیان رخداد طولانی‌تر از زمان داستان می‌شود. گفتن جزئیات، درنگ، مکث توضیحی و توصیفی و تفسیرها عوامل ایجاد شتاب منفی در روایت است. در این حالت، خالق اثر با ارائة وصف‌های کوتاه یا طولانی در میان متن، روایت را متوقف می‌کند و به هنرنمایی می‌پردازد. همة وصف‌هایی که کارکرد شخصیت‌پردازی و فضاسازی دارد به ایجاد شتاب منفی در منظومة یوسف و زلیخا انجامیده و البته تصاویر ارائه‌شده در باورپذیرکردن مفاهیم مؤثر بوده است. ابتدای داستان با اوصاف بسیار طولانیِ نسب زلیخا و بیان زیبایی‌های جسمانی او شروع می‌شود. همة این تصویرگری‌ها در هفتاد و چهار بیت اتفاق می‌افتد. در بخشی از روایت بیان می‌شود که زلیخا یوسف را در خواب می‌بیند؛ اما بی‌درنگ عمل روایتگری متوقف می‌شود و هفده بیت از متن ویژگی‌های جسمانی و روحانی یوسف را توصیف می‌کند. در جای دیگر می‌گوید زلیخا برای فراموش‌کردن یوسف در باغ و بوستان گردش می‌کند؛ اما ناگهان روایتگری با وصف طولانی باغ در سی بیت متوقف می‌شود. در پایان داستان جایی که یوسف از دنیا می‌رود و زلیخا بر جنازة او به سوگواری می‌پردازد، شاعر با سرودن بیست و سه بیت، تصویر زیبایی از این کنش ایجاد می‌کند.
 
هاجر فتحی نجف آبادی / اسحاق طغیانی /  زهره نجفی - کارکردهای وصف در روایت با تکیه بر یوسف و زلیخای جامی